#بی_من_بمان_پارت_43


میتونی ترنمه مُرده رو زنده کنی ؟

به پهنای صورت اشک میریختم و آرتان ...

آرتان هم رد اشک تو صورت شیش تیغه اش رد انداخته بود .

دست خودم نبود . احتیاج داشتم این کوه بغض و رو سر یکی آوار کنم .

ولی دروغ نگفته بودم . با تمام بی ارادگیم درست گفته بودم . ترنم مرده بود . ترنم حالا حالا ها زنده نمیشد .

اشکام خشک شده بود . بی هدف به درخت زندگیم نگاه میکردم . نگاهم اونجا بود ولی ذهنم هزارجای دیگه .

آرتان دستاشو دور شونه هام انداخته بود .

حرف نمیزد. همیشه بلد بود یک سنگ صبور خوب باشه .

وقتی احتیاج داشتم خودمو از تمام افکار آزار دهنده خالی کنم ساکت بود و گوش میداد و وقتی آروم تر میشدم حرف میزد. نصیحت میکرد . آروم میکرد . مسکن بود .

همیشه یه مسکن قوی بود برای تمام دردهام .

وقتی رفت ، وقتی ازم دور شد تازه فهمیدم چیو از دست دادم .

درسته هیچ وقت مثل یه عاشق دوستش نداشتم ولی همیشه از برادرای خودم بیشتر بهش اعتماد داشتم .

امروز علاوه بر گوش دادن به خاطر زجرهایی که کشیده بودم گریه کرد .

چشماش هنوزم قرمزه . اونم به درختا خیره است . ولی تو فکره .

مطمئنم داره واژه ها رو کنار هم میچینه تا منو قانع کنه . برای ادامه زندگی . برای این که بازم بگم براش از گذشته . از اون روز شوم ، از اون روزای تلخ .

میخواد دنبال سرنخ تو قصه ای بگرده که من خودم صدبار دورش کردم ولی نفهمیدم اون آدم کیه ؟ کجای این قصه وایساده این آدم گناهکار که هیچ جا دیده نمیشه ؟ کیه اون که از پشت خنجرشو فرو کرد ؟

آرتان : من مقصرم . من نباید میرفتم . شاید اگه بودم هیچ کدوم از این اتفاقا نمیفتاد . ولی حتی اگه بعد از تموم این اتفاقا میفهمیدم زودتر میومدم .

میومدم تا خواهرمو نجات بدم .

میومدم تا نزارم آزارت بدن . میومدم . نمیزاشتم زیر بار بی کسی و بی پناهی خاک بشی .

اگه میدونستم زودتر میومدمو جهنمی که برات ساختنو بهشت میکردم .

بهم نگفتن که اگه گفته بودن الان زندگیت این نبود .


romangram.com | @romangram_com