#بی_من_بمان_پارت_38
همش منتظره یه معجزه بودم که آرتان موندگار بشه ولی ...
رفت . با تمام خوبیاش و مردونگیاش رفت .
عاقد برای بار سوم تکرار کرد .
- عروس خانم وکیلم ؟
اضطراب و استرس رو کنار گذاشتم و با صدای لرزونی جواب دادم .
- با اجازه باباجی و پدر و مادرم ...بله .
همه دست میزدن . نازی سوت میکشید . مامان و بابا خوشحال بودن .
عاقد سوال رو از پرهام هم پرسید و پرهام با صدای قاطع و محکم بله داد .
همه یکی یکی جلو میومدن و بعد از آرزوی خوشبختی بهمون کادو میدادن و میرفتن .
آقا رضا پدر پرهام هم وقتی داشت کادو هامون رو میداد بهم گفت .
آقا رضا : خوشحالم که تو عروسم شدی دخترم . خدا شاهده همیشه دلم میخواست یه دختر مثل تو داشته باشم . سفید بخت بشی دخترم .
لبخند زدم از اعماق قلبم برای حرفای خالصانش خوشحال بودم .
- ممنونم باباجون . امیدوارم دختر خوبی براتون باشم .
پرهام : خیلی خوشحالم که مال خودم شدی . از این که قراره باقی روزای عمرمو در کنار تو سپری کنم خوشحالم .
از اینکه تو قراره لحظه ساز زندگیم بشی راضیم .
از اینکه قبولم کردی ممنونم .
لبخند زدم . امروز لبخند زدن جزء کارایی بود که هر ثانیه ناخودآگاه انجامش میدادم .
دستشو با دستام گرفتمو فشردم .
- منم از این که قراره شب ها با دیدن تصویر صورت تو بخوابم و صبح ها با صدای گوشنواز تو بیدار بشم و با دیدن چشمای تو روزمو شروع کنم خوشحالم .
پرهام : قول میدی برای همیشه با من بمونی و هیچ وقت ازم خسته نشی حتی اگه کسل کننده ترین آدمه روی زمین بشم ؟
- تو همیشه پادشاه قلب من میمونی . آدم نمیتونه بدون قلبش زندگی کنه . روزی که مطمئن بشم از دست بدم ، روزی که آخرین امیدم هم برای با تو بودن ناامید بشه دیگه زنده نیستم . پس قول میدم .
و من فراموش کردم ازش قول بگیرم که حتی اگه گناهکار ترین آدمه روی زمین شدم ترکم نکنه . و همین فراموشی نابودم کرد . نابود.
romangram.com | @romangram_com