#بی_من_بمان_پارت_3
زمان حال ...
به ساعت نگاه کردم .3:20 دقیقه رو نشون میداد . خیلی تو خاطراتم غرق شده بودم .انقدر که فراموش کردم فردا باید 7 صبح از خواب بیدار شمو برای آقا صبحانه درست کنمو آقارو بیدار کنم . شاید بگین آقا کیه ؟ پرهام از وقتی اون اتفاق نحس افتاده و ازدواج کردیم برای مجازاتم منو مستخدم خونش کرد و باید مثل یه خدمتکار بهش بگم آقا . یادمه یه بار که اون اولا هنوز عادت نداشتم بهش گفتم پرهام .اونم چنان زد تو دهنم که دهنم پر از مزه شوری خون شد . از اونجا بود که منم عادت کردم .
وقتی من شدم گناهکار و بقیه قاضی پرهامم تصمیم گرفت ازدواج کنیم ولی عوضش من بشم خدمتکارش . همه میدونن .
هیچ کس به عنوان همسرش منو قبول نداره و همه فقط و فقط به عنوان یه خدمتکار میشناسنم .
اولاش سخت بود . برای من که تو عرش بودم به فرش اومدن غریب بود .
اولاش برای منی که تا حالا جلوی هیچ کس جز خدای خودم سر خم نکرده بودم بندگی سخت بود. بله قربان گفتن سخت تر . تحقیر شدن سخت تر از بقیه. ولی عادت کردم . به گناهکار بودن عادت کردم. به قضاوت شدن . به حکم صادر شدن درموردم هرچند سخت بود اما ... به اونم عادت کردم .
به این عادت کردم که حتی خانوادم مثل یه کلفت بهم دستور بدن . بهم توهین کنن .
آره عادت کردم روح باشم . یه روح سرگردون که به دنبال گناهش ؛ خاطراتشو زیر و رو میکنه تا شاید کلید معمای زندگیشو پیدا کنه . واقعاٌ کجا اشتباه کردم .
تقاص کدوم گناه گریبانگیر سرنوشتم شد.
خسته ام ...
خسته و فرو ریخته ...
آری کاخ آرزوهایم بر سرم فرو ریخته ...
کاخی که با هزاران امید بنا نهادمش اما در چشم بر هم زدنی طوفان خیانت بر سرم فرو ریختش ...
خیلی سخته خدمتکار عشقت باشی . سخته عشقت از این که تو باهاش کوچیکتری تماس بدنی داشته باشی احساس نجاست کنه و بعدشم تحقیرت .
سخته عشقی که روزها برای بدست آوردنش تلاش کردی حالا حتی نگاهت نکنه .
گاهی فکر میکنم شاید اصلا عاشقم نبود . شاید همش فیلم بود که اگه نبود انقدر راحت ازم نمیگذشت . حرف منو له نمیکرد و حرف دیگرانو باور.
چقدر برای ازدواجم نقشه داشتم ولی تمام آرزوهام خلاصه شد تو عقد تویه محضر . ازدواجی که حتی سند اثباتشو تو انگشت دست چپم ندارم تا حداقل خودم باورش کنم .
کدوم عاشقی راضی میشه عشقشو هرچقدرم گناهکار مجازات کنه .
افسوس ...
تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست که
آدم به خودش میگه...
romangram.com | @romangram_com