#بی_من_بمان_پارت_21
دو سه تا نفس عمیق کشید و شروع کرد ...
آرتان : راستشو بخوای ... خوب ، خودت میدونی که من 9 سالم بود که تو بدنیا اومدی . ما تو خانواده دختر نداشتیم و با اومدنه تو تمام توجهاتمون به تو معطوف شد به خصوص من که از بچگی همیشه دوست داشتم یه خواهر داشته باشم . یه خواهر پر شر و شور مثل تو .
هر چی تو بزرگتر میشدی من بیشتر بهت وابسته میشدم ولی نه مثل یه برادر من ... خوب م... من یجوره دیگه دوست دارم .
دوست دارم تو عروس خونم بشی . من دوست دارم . به خاطر همین حسم بود که همیشه مواظبت بودم .
من 29 سالمه . دیگه وقتشه تشکیل خانواده بدم . تا الان... تا الانم صبر کردم که تو بزرگتر بشی .
الان برای خودت خانمی شدی . 20 سالته . من میخواستم ...
یه نفس عمیق کشید ...
آرتان : من میخوام بهت پیشنهاد ازدواج بدم . با من ازدواج میکنی ؟
مات و مبهوت داشتم فقط تماشاش میکردم . 20 سال به چشم برادر بهش نگاه کردم و حالا اون بهم پیشنهاده ازدواج میده . این یعنی چی واقعا ؟
ناخودآگاه یه پوزخند رو لبم ظاهر شد .
- پس بگو تمام این سالهایی که بهت اعتماد کردموتمام جیک و پیک زندگیمو برات گفتم ، تمام مدتی که خواهرانه ازت کمک میخواستم ، تمام روزایی که باهات اومدم تفریح . گردش و خوشگذرونی تو بهم نظر داشتی .
چرا ؟ چرا بهم نگفتی ؟ چرا انقدر دیر گفتی که نذارم زندگیتو به خاطره یه دلبستگی از روی عادت خراب کنی ؟
با بغض نالیدم .
- چرا لعنتی ؟ چرا اینکارو کردی ؟ چرا به اعتمادم خیانت کردی ؟
آرتان : من به اعتمادت خیانت نکردم . من حتی یکبار از روی هوس دستاتو لمس نکردم . ولی مگه دلبستن دسته منه ؟ مگه من مقصرم که دلم فقط با تو آروم میشه ؟ آره تقصیر منه ؟
- نه تقصیر تو نیست ولی این عشق نیست . تو دوستم داری . قبول دارم . ولی مطمئن باش همش از سره عادته نه عشق .
آرتان : نیست . نیست لامصب از سر عادت نیست . من 20 سال از عمرمو با تو گذروندم بعد تو میگی از سر عادته ؟
- دقیقا به خاطر همینه که میگم . تو فقط به اینکه من همیشه پیشت بودم ، همه جا کنارت بودم ، همه جا کنارم بودی عادت کردی . من جوابم منفیه . با این کارا آیندتو خراب نکن آرتان .
آرتان : ولی من میخوامت .
- ولی من نمیخوامت میفهمی ؟
آرتان : مجبوری که بخوای . چاره دیگه ای نداری .
romangram.com | @romangram_com