#بی_من_بمان_پارت_18

باباجی مونده بود . همه منتظر بودیم تا کادو باباجی رو ببینیم .

باباجی : راستش خیلی فکر کردم که به پرهام عزیزم چی کادو بدم . بالاخره تصمیم گرفتم براش خونه ای بخرمو سندشو بهش کادو بدم اما باید قول بده تا وقتی ازدواج نکرده مارو تنها نزاره بره اونجا .

و بعدم خودشو بقیه خندیدن .

سند ربان پیچ شده و دسته کلید خونه رو که تو جعبه شیکی قرار داشت به پرهام داد و بوسیدش .

خدا شانس بده .

همه کادوهاشونو داده بودن و حالا نوبت من بود . صدام میلرزید ولی شروع کردم .

- مهمونای عزیز راستش منم امشب برای آقا پرهام یه کادو دارم .

و همه رو دوباره به سالن رقص برگردوندم . به پرهام نگاه کردم که با تعجب بهم خیره شده بود .

پشت پیانو نشستم و با دستای لرزونم شروع کردم به نواختن .

اولین کلاویه رو با استرس دومی رو با دقت و بقیه رو با تمام حسم فشردم .

همه سالن تو خلسه زیبایی فرورفته بود و من تنها به این فکر میکردم که پرهام مطمئنا از این که تلاشاش بی نتیجه نبوده خیلی خوشحال میشه .

آهنگ که تموم شد چند لحظه مکث کردم . صدایی شنیده نمیشد .

برگشتم که دیدم همه دارن با تعجب نگام میکنن . و یکدفعه صدای سوت و جیغ به هوا رفت .

پرهام به سمتم اومد و بلند تشکر کرد اما زیز لبی جوری که فقط خودم بشنوم گفت ...

پرهام : ببینم به کسی که نگفتی من بهت پیانو یاد میدم .

- نه چطور مگه ؟

پرهام : آفرین به هیچ کس نگو .

- وا چرا ؟

یه پوزخند زد .

پرهام : گند زدی با این پیانو زدن . آخه مگه تو نمیفهمی آهنگی رو که بلد نیستی نباید تو جمع بزنی . حداقل دو روز تمرین میکردی که اینجا ابروریزی نکنی .

- اما م...

و هنوز جملم کامل نشده بود که از کنارم رد شد .

romangram.com | @romangram_com