#بی_من_بمان_پارت_17


یه لباس مشکی ساده که روی گردنیش با نگین های براق کار شده بود و در عین سادگی خیلی شیک بود پوشیده بودم . موهامم با کمک نازی بالای سرم جمع کرده بودم .

آریا برادرم با پرهام بیرون بودن . یهو دیدم برقای سالن خاموش شد . پس مطمئنا اومده بودن و حالا وقت غافلگیری بود . هیجان داشتم . نه برای ورود پرهام بلکه برای قطعه آهنگی که قرار بود براش بزنم .

همه باهم منتظر بودیم که یهو در سالن باز شد .

چراغا روشن شدن . تمام سالن منفجر شد با هم .

تولــــــدتــــــــــــــ ــ مبـــــــــــارکـــــــــ ـ

قیافه پرهام خیلی خنده دار شده بود . بچه از تعجب چشماش شبیه عمو جغده شاخ دار شده بود . حالا همه آهنگ تولدت مبارک میخوندن من داشتم اون وسط از دیدن قیافه پرهام کف سالنو گاز میزدم .

لباساش خیلی شیک بود . معلوم نبود اون آریای بیشرف چه کلکی سرهم کرده بود که این لباسایه به این شیکی تنش کرده بود .

بالاخره از اون حالت دراومد . جلو اومد و با همه مهمونا خوش و بش کرد .

بیشور به من که رسید ازم رد شد .

دلیل داشت البته .

از اونجایی که امروز یکشنبه بود باز ما دوتا مثل دو حیوان کاملا محترم همدیگرو مستفیض کردیم . خلاصه یکی اون گفت یکی من گفتم و دعوا بالا گرفت. آخرشم من قهر کردمو از عمارت بیرون اومدم .

شیطونه میگفت آهنگ رو براش نزنم ولی شیطونه چیز خورده من دوماه تمرین کرده بودم . عرق ریخته بودم .حالا نمیشد بیخیالش شم که .

صدای موسیقی بلند شد . همه جوونا رفتن وسط . حتی نازنینم داشت با آرسام میرقصید .

باز دوباره من این گوشه سالن وایسادم رقصنده ها رو نگاه کردم عمو جغد شاخ دارم اون گوشه سالن .

هر چی اصرار کردن نه من رقصیم نه اون .

بالاخره وقت دادن هدایا رسید ...

مهمونا یکی یکی میومدنو کادوهاشون به پرهام میدادنو بعد از آرزوی طول عمر و موفقیتو این چیزا میرفتن .

نوبت به خانواده خودمون رسید .

پسرا با هم براش یه گردنبند ویه ساعت خیلی شیک خریده بودن .

عمه براش یه تابلوی گرون قیمت خریده بود .

عمو و بابا هم بترتیب بهش کادو دادن .


romangram.com | @romangram_com