#بی_من_بمان_پارت_16
- ببین با اعصاب نداشته من بازی نکن . انقدر منو تحریک نکن بزنم شتکت کنما ؟
پرهام : چی تکم کنی ؟
- شتک . یعنی با دیواره ته باغ یکیت کنم .
پرهام : خیلی بی ادبی .
- حقته .
پرهام : خدا کاره مارو با تو بخیر کنه . اصلا ولش کن با بچه که نباید دهن به دهن گذاشت . فردا بهت میگم از کی و چجوری آموزشتو شروع میکنم .
بعدم منو در حالی که به نقطه انفجار رسیده بودمت ترک کرد . بعد از اینکه رفت منفجر شدم .
- پرهام کیــــــــــا میکشمــــــــــت .
بعد از اون روز قرار بر این شد که من یکشنبه ها به عمارت پرهام اینا برم .تا پیانو زدن رو یاد بگیرم . روزها میگذشت و من تمام حواسم رو به یاد گرفتن پیانو داده بودم .
پرهام همونطور که خودش گفته بود مربی خیلی سخت گیری بود .
گاهی سر تمرین باهام دعوا میکرد .
کافی بود یه نت رو فالش بزنم یا مثلا دستم اشتباهی به کلاویه ها میخورد . اون موقع بود که اون شروع میکرد به دعوا کردن و منم شروع میکردم زبون درازی .
تولد 26 سالگی پرهام نزدیک بود و من میخواستم جدا از خانوادم یه کادو خاص بهش بدم .
تصمیم گرفتم یه آهنگ سخت انتخاب کنم . با پیانو براش بزنم .اگه میتونستم تا تولد پرهام آهنگ رو خوب تمرین کنم مطمئنا خیلی خوشحال میشد . اون موقع بهش ثابت میشد ارزش وقتی که برام گذاشت رو داشتم .
بالاخره بعد از گشت و گذار تو اینترنت یه آهنگ پیدا کردم تا با پیانو بزنمش .
آهنگ سختی بود .
کارهام زیاد شده بود . یا تمرینایی که پرهام بهم میداد رو انجام میدادم یا آهنگی که برای تولدش انتخاب کرده بودم .
وقت سر خاروندنم نداشتم . تمام مدت پشت پیانو و انگشتم رو یه کلاویه ها بود .
دو هفته مونده بود تا تولد و من هنوز نتونسته بودم آهنگ رو اونطور که میخواستم دربیارم .
بالاخره یه هفته مونده بود به تولد که به طو کامل روی آهنگ مسلط شدم .
خیلی خوشحال بودم . به خودم اعتراف کرده بودم که به پرهام علاقه مند شدم .اما تا اون چیزی نمیگفت منم اعتراف نمیکردم . البته ظاهر قضیه که نشون میداد حاضره سر به تن من نباشه . ولی من امیدوار بودم بتونم با کاری که نزدیک دو ماه براش زحمت کشیده بودم تحت تاثیر قرارش بدم .
و بالاخره روز تولد از راه رسید . طبق پیشنهاد باباجی قرار شد یه مهمونی برای سوپرایز پرهام بی اطلاعش برگزار کنیم .
romangram.com | @romangram_com