#بی_من_بمان_پارت_11
اشتهام عجیب با دیدن قیافه کبود از خشم پرهام باز شده بود . چند نوع غذا برای خودم کشیدمو کنار نازی مشغول خوردن شدم .
داشتم غذا میخوردم که متوجه پرهام شدم که از ساختمون به سمت غذاها حرکت کرد .
صورتشو شسته بود . فکر کنم برای کم کردن عصبانیتش بوده . یه لبخند مرموز اومد رو لبم که با چشمای عسلیش غافلگیرم کرد . یه لبخند زد و مشغول غذا کشیدن شد .
یه معنای واقعی کلمه هنگ کردم . این الآن چیکار کرد . با اون کاره من لبخندم میزنه .
مشکوک میزنه .
دوباره مشغول شدم که صداش از کنار دستم شروع کرد به وراجی .
پرهام :ببین جوجه کوچولو با من در نیفت که سوسکت میکنم .
خواستم دهن باز کنم با دیوار باغ یکیش کنم که یه چیزی نظرمو جلب کرد .
در حالی که سعی میکردم خنده امو از چیزی که دیدم بروز ندم کمی ناز چاشنی حرف زدنم کردم . کمی خودمو به سمتش متمایل شدم .
- عزیزم به نظرت سوسکا هم میتونن کسی رو ببوسن ؟
نیشخند زد و اونم به سمتم متمایل شد و در حالی که به لبام نگاه میکرد زمزمه کرد .
پرهام : چرا نشه عزیزم ؟
داشت میومد جلو که آینه ای دستم بود رو روبروی گردنش گرفتمو با خنده ای که اشکو از چشمام درمیاورد ادامه دادم .
-پس برو ببین این خانم سوسک خوشگله که انگار با عکس برگردون بوسیدتت کیه .
و آینه رو تو دستش گذاشتمو از مکانه حادثه فرار کردم .
در حال رفتن بودم که دستم از پشت کشیده شد . تا بخوام برگردم یه دست جلو دهنمو گرفت .
اون شخص منو با خودش کشید قسمت تاریک باغ بعدم شوتم کرد تو تنه یه درخت .
برگشتم که دیدم پرهامه . یه پوزخند رو لباش بود و داشت همینطور جلو میومد . اون یه قدم جلو میومد من یه قدم عقب میرفتم .
یهو پشتم خورد به یه درخت .پوزخندش پررنگ تر شد . سعی کردم ترس و تو صدام مخفی کنم .
- این کارا یعنی چی ؟
و با اخم بهش خیره شدم .جلوتر اومد و دستاشو دو طرف صورتم روی تنه درخت قرار داد و صورتشو تو چند سانتی صورتم متوقف کرد .
romangram.com | @romangram_com