#بی_من_بمان_پارت_10

در سالن باز شد و پرهام وارد شد .

آه خدای من خیلی جذاب و نفسگیر شده بود . کت شلوار آبی نفتی با پیرهنه سفید و کرواتی به رنگ کت شلوارش پوشیده بود . خیلی خوشتیپ تر از زمانهایی شده بود که با تیپ اسپرت دیدمش .

تو سالن چشم گردوندم . دیدم تمام دخترای فامیل دارن با چشماشون قورتش میدن .

بگی نگی یکمی حسودیم شد .

همین که به کنار باباجی رسید ، باباجی همه رو متوجه خودش کرد .

باباجی : دوستان و آشنایان عزیزم . همونطور که میدونید این مهمونی به افتخاطر برگشت خواهرزاده عزیزم پرهامه .

پرهامو بغل کرد و ادامه داد.

باباجی : اینم پرهام عزیزم که قرار از این به بعد همراه پدرش در یکی از عمارتهای خونه باغ زندگی کنه .و در آخر میخواستم بگم که امیدوارم بهتون خوش بگذره .

یهو دیدم سالن منفجر شد . همه دست میزدن دخترا جیغ میزدن ، سوت میزدن .

یکی نبود بهشون بگه بابا نگران حنجره خودتون نیستین نگران گوشایه ما که باشین . والا خوب کر شدیم .

چقدر حال کردم که رنگ کت شلوارش با لباس من که با اون آرایش و مدل موی باز صد برابر جلوه میکرد ، ست شده بود .

موزیک پخش شد و همه جوونا به وسط سالن رفتن .

بالاخره انقدر اون وسط رقصیدن که هم خودشونو خفه کردن هم دی جی بدبختو . حالا خوبه اعلام کردن وقته شامه وگرنه اینا امشب به خونه هاشون .نمیرسیدن .

فقط منو پرهام نرقصیدیم .

همه برای صرف شام به باغ رفتن منم داشتم میرفتم که ...

صدای پرهام منو متوجه خودش کرد .

پرهام : بهت نمیخوره یه گوشه وایسیو رقص بقیه رو نگاه کنی .

به سمتش چرخیدم . یه پوزخند اعصاب خوردن روی لب های خوش فرمش خودنمایی میکرد .

منم که از دست این همه سر و صدا اعصابم به کلی متشنج بود و اون پوزخند مسخره و اون قیافه حق به جانب رو مخم بود دهنمو باز کردمو خیلی شیک چزوندمش .

- والا همه میدونن من کلا از رقصیدن زیاد خوشم نمیاد ولی در تعجبم که یه غربتی غرب زده چطور با این همه آهنگ نرفت وسط خودکشی کنه از خودنمایی.

آخ آخ آخ قیافش از عصبانیت بیشتر بنفش شده بود تا قرمز . نزدیک بود منفجر بشه و ترکش هاش به منم اصابت کنه که از جلوی چشماش جیم شدم .

به باغ رفتم تا شام بخورم .

romangram.com | @romangram_com