#بازیچه
#بازیچه_پارت_20

این دختر عمه‌ی ساده لوح منم که عاشق، وگرنه اگر من بودم. میدانستم چجوری جوابش را بدهم.


سیمین آب دهانش را صدا دار قورت داد و گفت:

_ خوانندست امیر جان


کنج لب امیر شبیه پوزخند بالا رفت بادی به غصب انداخت:

_همینارو شما آدم میکنین، آخرشم براتون قیافه می گیرن و سیس سلبریتی بر میدارن...

سیمین لبخند عمیقی روی لبش نشاند و همینطور که گوشی‌اش را بر می داشت گفت:

_آره امیر جان حق با توئه، درست میگی


آخ لجم گرفته بود چه حرفای این داداش خودخواه منو تایید می‌کرد. و جان جان به دنباله‌ی اسمش می‌بست. دختره‌ی خودشیرین...


جا داشت با پشت دست محکم بخوابونم دهنش تا دست از خودشیرینی بردارد.

امیر مغرور به خودش بالید گفت:


_معلومه که درست میگم غیر از اینه؟


پوزخند صدا داری زدم. توجه جفتشان بهم جلب شد:

_اینکه یه آدم تلاش میکنه تا همچین جایگاه بزرگی به دست بیاره قابل ستایشه، اگه آسون بود که همه میتونستن


امیر چهره‌اش را درهم کشید و با تیکه گفت:

_دو کلام ننه‌ی عروس


سیمین حق به جانب از امیر دفاع کرد گفت:

_چه تلاشی؟ یه آهنگ مزخرف میدن بیرون ملتم که دیوانه، الکی الکی مشهور میشن


چشم غره ای حواله سیمین کردم و تهدید وار نگاهش کردم.

و با کنایه گفتم:

_به خاطر همون آهنگ های مزخرف چند ماهه نتونستی بلیط بگیری هاا...

امیر با تاسف سری برای سیمین تکان داد و ازش رو گرفت و دور شد.

سیمین عصبی به سمتم چرخید و مشت آرامی به بازوم زد.

_خیلی بدی


متقابلا نیشگون محکمی از بازوش گرفتم و حرصی لب زدم:

_احمق چرا ازش طرفداری میکنی؟


بعد صدامو نازک کردم و اداشو در آوردم:

_امیر جان، امیر جان


سیمین دستش را روی دهانم گذاشت و هول زده گفت:

_هیس ساکت الان مامانم میفهمه


با صدای مامانم به خودمان آمدیم.

_افرا جان مادر، میشه سالاد درست کنی؟


همانطور که از روی مبل بلند می شدم و به سمت آشپزخانه می رفتم لب زدم:

_چشم مامان جان



romangram.com | @romangraam