#برایت_میمیرم_پارت_78

سری جاها هم میرفتم ، برا همین ماشینمو نیاز داشتم .

ساعت 01 شده بود و هنوزم ماشینمو نیاورده بودن . . همونطور که داشتم شماره ی دپارتمان پلیس رو پیدا میکردم ،

همینجور عصبانی تر میشدم . اون کسی که تلفن رو جواب داد _ گروهبان نمیدونم چی چی _ مودب بود ولی مفید

نبود. ازش خواستم با ستوان بلادزورث صحبت کنم . در دسترس نبود . کاراگاه مکلنسم در دسترس نبود . گروهبان

منو پاس داد به یکی دیگه ، اون یکیم گفت با یه نفر دیگه صحبت کنم . هر دفعه هم مجبور بودم از اول موضوع رو

براشون تعریف کنم .

بالاخره _ بالاخره _ تونستم با کاراگاه فارستر صحبت کنم .

گفت " بزارین بررسی کنم . فکر نمیکنم ستوان تو ساختمان باشه ، ولی بزارین ببینم چی میتونم درباره ی ماشینتون

پیدا کنم " و گوشی رو گذاشت پایین . میتوانستم انواع و اقسام صداها رو از پشت تلفن بشنوم . ظاهرا اونجا روزها

هم به اندازه ی شب هاش شلوغه . صبر کردم . مانیکورم رو بررسی کردم که خیلی خوب بود . شروع کردم به فکر

کردن درباره ی ناهار ،که اگه کسی ماشینم رو نمیاورد ، برام دردسر میشد . خیلی کم تو خونه ناهار میخوردم . و

بیشتر غذاهایی که تو خونه داشتم ، مال صبحونه بود ، و از اون جایی که چند هفته بود خرید نکرده بودم ، همونم

داشت تموم میشد. میشد پیتزا سفارش داد ولی حس پیتزام نبود . رو این حس بودم که بگیرم ستوان پلیس رو بزنم .

بالاخره کاراگاه فورستر دوباره اومد پشت خط " خانم ، ستوان بلادزورث خودشون به کار ماشینتون رسیدگی میکنن

"


romangram.com | @romangram_com