#برایت_میمیرم_پارت_59


با صدای محکمی گفت " بیخیالش شو . درباره ی خودمون نیست "

" اصلا فکر نمیکردم که این طور باشه . و هیچ " ما " یی وجود نداره " نمیخواستم دوباره شانسی بهش بدم . و

نمیخواستم که با اون سرو کار داشته باشم . دوست داشتم کاراگاه مکلنس برگرده .

ظاهرا وایات تصمیم گرفته بود که هیچ جوره نمیتونه برام دلیل بیاره . البته ، من معمولا ادم منطقی ای هستم ... به جز

اون مواقعی که به وایات مربوط میشد . به هر دلیلی که بود ، شروع به جرو بحث نکرد . " ما سعی میکنیم همه ی

اطلاعاتی که به دست مطبوعات داده میشه رو کنترل کنیم . ولی بعضی مواقع این کار ممکن نیست . برای انجام

تحقیقات ما مجبوریم از مردم بپرسیم که ایا یه ماشین سدان تیره ی 4 دره ای رو در اون حوالی دیدن یا نه . که این

تحقیقات الان شروع شده . ما خبرنگارها رو از صحنه ی جرم دور نگه داشتیم ، اما اونا بیرون محدوده ی خط کشی

شده ، با دوربین هاشون وایستاده بودن "

نمیفهمیدم منظورش چیه " و؟ "

" نیازی نیست نابغه باشی تا دو دو تا رو بزاری کنار هم ؛ و بفهمی که تو شاهد ماجرا بودی . ما تو محل کارت بودیم ،

تو با ما بودی ، با ماشین من اونجا رو ترک کردی _ "

" با توجه به اون صحنه ، اونا احتمالا فکر میکنن که من مظنون ماجرا هستم "

گوشه ی لبش با یاداوری دست و پایی که من زدم برای سوار شدن تو ماشینش ، بالا رفت " نه ، احتمالا اونا فقط فکر

میکنن که تو از اتفاق پیش اومده ناراحت بودی "

romangram.com | @romangram_com