#برایت_میمیرم_پارت_58
گفت " خدای من ، الان داری به چی فکر میکنی ؟ "
" چرا ؟ منظورت چیه ؟ " انگاری بهش میگفتم .
" دوباره قرمز شدی "
" واقعا ؟ اوه . متاسفم . دچار قاعدگی دیر رس شدم برا همین هی داغ میشم "
نیشش جوری وا شد که دندون های سفیدش معلوم شد " داغ میشی ، هاه ؟ "
" قاعدگی زودرس برای سوسولا نیست "
قاه قاه زد زیر خنده ، و به پشتی صندلی چرمیش تکیه داد و به من نگاه کرد . هر چی بیشتر به من نگاه میکرد ، من
بیشتر احساس اضطراب میکردم . یادتونه گفتم چشم هاش چه جوریه ؟ احساس میکردم عین یه موش شدم که یه
گربه داره بهم نگاه میکنه . .. یه گربه ی بدجنس و گرسنه . تا به حال نشده بود که دوبار به این فکر کنم که چی
پوشیدم ، اما الان یهو حواسم جمع تاپ و شلوار یوگام شده بود . جوری که اون داشت به من نگاه میکرد ، احساس
کردم که انگار لباسم باز تر از این حرفاست ، و این که اون یاد اون موقع افتاده که تقریبا لباسی تنم نبود .
همیشه همین اثر رو روی من داشت . وقتی بهم نگاه میکرد ، کامل از زن بودن خودم اگاه میشدم _ و این که اون یه
مرده .
مدادی رو که باهاش یادداشت کرده بودم رو برداشت و شروع کرد رو میزش ضربه زدن . " از چیزی که میخوام
بگم خوشت نخواهد اومد "
" من از هیچ کدوم از چیزایی که گفتی خوشم نیومده ، پس متعجب نمیشم "
romangram.com | @romangram_com