#برایت_میمیرم_پارت_50
اره ، حتما ، برا همین بود که دو سال پیش مثل سیب زمینی منو ول کرد . مطمئنا اسیب دیده بودم . و حتی انقدر ادب
نداشت که بیاد بگه چرا این کارو کرده ، و در حقیقت این دلیلی بود که از دستش عصبانی بودم .
روی لبه ی میزش نشست و ادامه داد " بازداشت غیر قانونی ، ادم دزدی _ ادم دزدی ؟ "
" تو به زور من رو از محل کارم کشیدی بیرون و من رو به جایی دیگه بردی که دلم نمیخواست اون جا باشم . برا من
که ادم دزدی حساب میشه "
خرناس کشید ) یعنی غرغر کرد ( و به خوندن لیست شکایاتم ادامه داد ، که شامل لحن بد ، رفتار گستاخانه و اداب
ضعیف بود . اون حتی به خاطر قهوه از من تشکر هم نکرده بود . اوه بازم بود ، مثل اجبار و اذیت وازار . این که
نذاشته بود با وکیلم تماس بگیرم . کلا هیچی رو جا ننداخته بودم . لعنتی وقتی به انتهای لیست رسید ، داشت لبخند
میزد . نمیخواستم لبخند بزنه . میخواستم بفهمه که چه ادم الاغی هستش .
گفت " برات نوشابه رژیمی اوردم " و قوطی نوشابه رو گرفت طرفم " احتمالا به اندازه ی کافی قهوه خوردی "
گفتم " ممنون " تا فرق ادب خودم با مال اون رو نشونش بدم . البته ، قوطی را باز نکردم . همینجوریشم معدم پر
کافئین بود . و همچنین ، به عنوان یه پیشکشی برای صلح ، اصلا نمیتونستی نوشابه ی رژیمی رو به حساب بیاری .
چون میدونستم بیرون رفتنش برا این بود که یه کم خودش رو اروم کنه که منو خفه نکنه . و اخرین لحظه هم برا این
که نشون بده ادم با ملاحظه ایه یه نوشابه هم با خودش اورده . ولی در حقیقت میدونستم که بیشتر میخواست از
خودش محافظت کنه ، چون اگه شاهد این ماجرا رو خفه میکرد ، باید شغلش رو میبوسید میذاشت کنار . حالا نه
romangram.com | @romangram_com