#برایت_میمیرم_پارت_49
به من حال میداد .
صندلیش بزرگ بود . باید باشه ، چون خودشم بزرگ بود . چرمم بود که من دوست داشتم . شروع کردم رو
صندلش چرخیدن . بعد فایل های رو میزش رو یه نگاه انداختم ، اما تندی این کارو کردن ، چون احتمالا تخطی از
قانون محسوب میشد . هیچ چیز جالبی درباره ی ادمی که میشناختمشون ندیدم . کشوی وسطی میزش رو باز کردم و
یه مداد برداشتم ، و بعدش کشوهای دیگه رو گشتم تا یه دفترچه پیدا کنم . بالاخره یکی پیدا کردم ، گذاشتمش رو
میزش و شروع کردم به نوشتن یه لیست از تخلف هاش . البته نه همشون ها ، فقط اوناییکه امشب مرتکب شده بود .
با یه لیوان نوشابه ی رژیمی تو دستش برگشت ، وقتی دید که پشت میزش نشستم سرجاش میخکوب شد . بعدش
خیلی با دقت در رو بست و با صدای ارومی که انگار دارن حکم مجازاتت رو میگن ، گفت "فکر میکنی داری چی کار
میکنی ؟ "
" کارایی که کردی رو یادداشت میکنم که وقتی با وکیلم صحبت کردم ، هیچ کدومش رو فراموش نکرده باشم "
نوشابه ی رژیمی رو محکم گذاشت رو میزش و دفترچه رو از دستم کشید بیرون . برش گردوند ؛ به اولین مورد
توی لیست نگاه کرد و اخم کرد . بعد شروع کرد به خوندن " بدرفتاری با شاهد و باعث کبودی بازوی راست او
شدن. این دیگه خیلی چرت_ "
بازوم رو گرفتم بالا و کبودی دستم رو نشونش دادم که به خاطر این بود که به زور کشیده بودم سمت ماشینش .
وسط حرفش یهو وایستاد . اروم گفت . " اه لعنت " عصبانیتش از بین رفت " معذرت میخوام ، نمیخواستم اسیب
ببینی "
romangram.com | @romangram_com