#برایت_میمیرم_پارت_28

بر طبق صحبت های من کارشون رو میکردن و برا همین سوال پیچم کرده بودن .

یهو یاد موبایلم افتادم " اوه ، میخواستم بهتون بگما ، داشتم شماره ی 900 رو میگرفتم که صدای گلوله رو شنیدم و

افتادم رو زمین ، و گوشیم از دستم افتاد . دور و بر رو گشتم ولی پیداش نکردم . میشه دور و بر ماشینم رو بگردین

؟ باید اونجا باشه "

مکلنس به سمت ویسکوسای سر خودش رو تکون داد و اون افسر هم با یه چراغ قوه تو دستش رفت بیرون . درست

چند لحظه بعد با گوشیم برگشت تو و اون رو داد دست مکلنس .

گفت " افتاده بود زیر ماشین "

کاراگاه به صفحه ی گوشیم نگاه کرد . وقتی شروع به شماره گیری میکنین ، صفحه روشن میشه ، اما همون جور

روشن نمیمونه ، بعد از 01 ثانیه صفحه خاموش میشه ، اما اگه شماره ای رو فشار داده باشین رو صفحه میمونه .

و حالا که تو سالن پذیرش کاملا روشن باشگاه نشسته بودیم ، اون شماره ها که من گرفته بودمشون ، حتی بدون

روشن کردن صفحه هم دیده میشد .

خسته بودم ، شکه شده بودم ، حالم داشت از این موضوع بهم میخورد که نیکول عملا جلوی من تیر خورده .

میخواستم عجله کنن و دست از سر من بردارن تا بتونم برم یه جای خلوت و گریه کنم . برا همین گفتم " من

میدونم که تنها شاهد این ماجرا هستم ، اما چیزی نیست که بشه باهاش سرعتمون رو بیشترین کنیم ؟ مثلا شاید یه

تست دروغ سنجی ؟ " این بهترین ایده ی من نبود ، چون احساس میکردم قلبم بد جور میزنه و این جوری باعث
اشتباه در جواب دستگاه میشدم . سعی کردم به یه چیز دیگه فکر کنم تا باهاش حواس کاراگاه ها رو پرت کنم ،

romangram.com | @romangram_com