#برایت_میمیرم_پارت_16

صدای روشن شدن موستانگ .
به روی شکمم خوابیدم و از کنار لاستیک های جلویی یه نگاه به دور وبر انداختم . موستانگ سفید هنوزم همون جا

بود ، اما نیکول رو نمیتونستم ببینم .

و نه حتی یه نفر که بیاد ببینه صدای گلوله از کجا بلند شده و کسی اسیب دیده یا نه .

باشگاه تو یه مکان خیلی خوب بود ، با یه چند تا مغازه و رستوران که نزدیک اون جا بودن . اما خونه ای اون دور و

اطراف نبود . و بیشتر مغازه و رستوران ها هم بعد از ساعت 6 تعطیل میکردن . اگه کسی ، اخر وقت از باشگاه خارج

میشد و دلش میخواست که یه ساندویچ بخوره ، باید 5 بلوک دورتر از اون جا میرفت .

تا اون موقع فکر نکرده بودم که پارکینگ چقدر در زمان پایان کار اونجا ، خلوت به نظر میاد . هیچ کس دیگه ای

صدای تیر رو نشنیده بود . فقط من بودم .

دو تا راه داشتم . کلید ماشینم تو جیبم بود . من دو تا دست کلید داشتم . یکی برای درهای باشگاه ، یکی برای

ماشین ، برا همین میتونستم سریع بپرم تو ماشین ، در رو قفل کنم و قبل از اینکه نیکول بتونه منو بگیره ، از اون جا

فرار کنم _ مگه این که درست اون سمت ماشینم وایستاده بود . که البته این طور فکر نمیکردم ولی خب هر چیزی

ممکن بود . ولی خب اگه ماشینم نمیتونست جلوی اون متقلد رو بگیره چی ؟ اگه خودش بود که اسلحه دستش بود

چی ؟

گزینه ی بعدی این بود که دست کلید باشگاه رو دربیارم ، در رو باز کنم و برم تو . این جور وقت بیشتری میبرد ، اما

پشت در بسته امنیت بیشتری داشتم .

romangram.com | @romangram_com