#برایت_میمیرم_پارت_156
گفت .
" چیز بدی نیست " راست ایستاد و به سمت یخچال رفت " نظرت درباره ی صبحونه چیه ؟ سریع ترین چیزیه که
میتونم درست کنم . تخم مرغ ، بیکون و نون تست "
" عالیه . من برای کمک چه کار کنم ؟ "
" با اون بازوت ، هیچی . بشین و از سر راهم کنار وایستا . همین خودش کمک بزرگیه "
نشستم و یه نگاه به اطراف اشپزخونه انداختم . وایات هم چیزایی که نیاز داشت رو برداشت و شروع کرد به درست
کردن بیکون . تعجب کردم از این که اشپزخونه اش یه جورایی قدیمی به نظر میومد . وسایل اشپزخونه اش همه گی
جدید و درجه یک بودن ، ولی این خود اتاقش بود که باعث میشد یه حس ناب و قدیمی داشته باشی . " این خونه
چقدر قدیمیه ؟ "
" بیشتر از یه قرن . یعنی بیشتر از 011 سال سن داره . اول اینجا یه خانه ی رعیتی بوده ، و بعدش چند باری مدلش
رو تغییر دادن . خودمم وقتی این جا رو خریدم ، یه تغییر اساسی بهش دادم ، یه چند تا از دیوارهاش رو برداشتم و
یه جورایی مدرن ترش کردم . و یه چند تا حموم و دستشویی هم بهش اضافه کردم . 0 تا حموم طبقه ی بالا است .
یکی هم پایین . خونه ی تقریبا بزرگیه . یه کم بیشتر از 0 هزار متر مربع . فردا همه جا رو بهت نشون میدم "
" چند تا اتاق خواب داره ؟ "
4 تا . قبلا 6 تا اتاق خواب کوچیک داشت ، با یه دونه حموم . برا همین اتاق های اضافه رو برداشتم و یه کم اتاق ها "
romangram.com | @romangram_com