#برایت_میمیرم_پارت_155
که از اسم کامل یه نفر استفاده کنی . " دقیقا چی به وایات گفتی که فکر میکنه راز از پس من براومدن رو میدونه ؟
چطور تونستی ؟ " وقتی این حرفارو زدم ، کاملا رنجیده خاطر بودم.
پدر زد زیر خنده " چیزی نیست کوچولو " اون همه ی مارو کوچولو صدا میکرد ، خب برای اینکه بچه هاش بودیم
دیگه . البته هیچ وقت مامان رو به این اسم صدا نمیزد . ها ها . خودش خوب میدونست . " چیزی نیست که تورو
کوچیک کنه . فقط چیزی بود که اون در حال حاظر نیاز داشت که بدونه "
" مثلا چی ؟ "
" بهت میگه "
" احتمالا نمیگه . خیلی کله شقه "
" نه ، این یکی رو بهت میگه . قول میدم "
" اگه نگفت ، به خاطر من پدرش رو درمیاری ؟ " این یه جوک قدیمی بود ، که بابا میگفت پدر هر مردی رو که
دختر هاش رو ناراحت کنه رو درمیاره . برا همین بود که بهش نگفتم جنی ، جیسون رو بوسیده ، برای اینکه فکر
کردم این جوری حتما همین کارو میکنه .
" نه ، ولی اگه اذیتت کنه ، خودم میزنمش "
با اطمینانی که پیدا کرده بودم ، باهاش خداحافظی کردم و برگشتم . دیدم که وایات دست به سینه به کابینت تکیه
داده و با تفریح به من نگاه میکنه . " بهت نگفت ، مگه نه ؟ "
" گفت خودت میگی ، اگرم نگی پدرت رو درمیاره " خب یه کم حقیقت رو عوض کردم . اون که نشنیده بود بابا چی
romangram.com | @romangram_com