#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_24
« خُب – تو که می دونی ویلکزها چه جور آدم هایی هستن. اشتیاق غریبی به موزیک و کتاب و نمایش دارن. مادر میگه به خاطر اینه که پدربزرگ اونا اهل ویرجینیاس. میگه ویرجینیا منبع اینجور چیزهاس. »
« این چیزها رو بذار برای اونا. به من یه اسب خوب بده، و یه مشروب خوب، یه دختر خوب برای عاشق شدن، یه دختر بد برای عشقبازی، بقیه هم می تونن اروپای خودشون رو داشته باشن. »
« من هم همینطور، همیشه ... ببین برنت! من می دونم برای شام باید کجا رفت. بیا بزنیم به مرداب و بریم سراغ آبل ویندر و بگیم که ما چارتایی مون برگشتیم تا به ارتش ملحق بشیم. »
برنت با اشتیاق فریاد زد، « عجب فکر خوبی! و اونجا می تونیم خبرهایی از ارتش بگیریم و بفهمیم که بالاخره چه رنگی رو برای یونیفرم سربازا انتخاب کردن. »
« اگه مث یونیفرم های زوآوه باشه، من یکی که نیستم. در این یونیفرم گشاد قرمز، خودمو مث زن ها حس می کنم. این لباس ها به نظر من به دامن قرمز زنانه بیشتر شبیهه. »
جیمز گفت، « تصمیم دارین برین پیش آقای ویندر؟ اگه اینجوره فکر نمی کنم شامی گیرتون بیاد. آشپزشون مرده، آشپز تازه ای هم نیاوردن. یکی رو آوردن که خیلی ناشیه. سیاها میگم بدترین آشپز ایالته. »
« خدای من، چرا آشپز دیگه ای نمی خرن؟ »
« سفیدای بی چیز آشغالی مث اینا، چطور می تونن سیاه بخرن؟ هیچ وقت نمی تونن سیاه خوب داشته باشن. »
تحقیری بی پرده در صدای جیمز موج می زد. موقعیت او محکم به نظر می رسید، زیرا تارلتون ها صاحب یکصد برده سیاه بودند و جیمز هم مثل هر برده سیاه دیگری که متعلق به بزرگترین کشتزارها بود، صاحبان کشتزارهای کوچک تر را که بردگان کمتری داشتند تحقیر می کردند.
استوارت با لحن محکمی گفت، « برای این حرفی که زدی پوستتو می کنم. دیگه نشنوم به آبل ویندر بگی بی چیز. درسته که فقیره اما آشغال نیست؛ و لعنت به من اگه نوکرم، سیاه یا سفید، به اون توهین کنه. بهتر از اون مردی توی این منطقه پیدا نمی شه، افراد که بیخود بهش درجه ستوانی ندادن. »
تهدید ارباب در جیمز موثر نیفتاد، گفت، « من اصلاً این حرفو قبول ندارم، ارتش افسرارو از میون پولدارها انتخاب می کنه نه از آشغالا. »
romangram.com | @romangraam