#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_23
« زیاد سخت نگیر، زن بدی نیست. »
« سخت نمی گیرم، براش متاسفم. از آدم هایی که براشون احساس تاسف می کنم زیاد خوشم نمیاد. زیاد خودنمایی می کنه، سعی می کنه کارهای درستی انجام بده، کارهایی که آدم احساس کنه تو خونه خودشه، اما همیشه نتیجه برعکس میشه. منو عصبی می کنه! اون فکر می کنه جنوبی ها وحشی هستن. حتی به ماما هم اینو گفته. از جنوبی ها می ترسه. هر وقت ما میریم اونجا تا حد مرگ می ترسه. مث یه مرغ مردنی گوشۀ صندلی کز می کنه، نگاهش خالی و ترسانه، با کوچکترین حرکت ممکنه قدقدش بلند بشه و پرپر بزنه. »
« خُب، نمی تونی سرزنشش بکنی، آخه تو به پای کید تیر زدی. »
استوارت گفت، « اون با چوب زد تو سرم وگرنه من این کار رو نمی کردم، تازه اون که طوریش نشد. شکایتی هم نداشت، کاتلین و ریفورد و هانم کالورت هم شکایتی نداشتن. این فقط اون زنیکه یانکی بود که داد و فریاد راه انداخت و گفت که من وحشی هستم و مردم متمدن هیچ وقت از جنوبی ها در امان نیستن. »
« نباید ازش ایراد بگیری، اون یه یانکیه و خوب تربیت نشده، به علاوه تو ناپسری شو با تیر زدی. »
« به درک. ولی باز هم نمی تونست جواب توهینی که به من شد، باشه. خودتو، پسر ماما هستی، پسر واقعی ولی آیا وقتی تونی فونتین یه تیر توی پایت خالی کرد سروصدا راه انداخت؟ نه، فقط دکتر فونتین پیر رو صدا کرد که زخمتو ببنده و ازش پرسید که تیراندازی تونی چقدر درد داره؟ بعد گفت مشروب مهارت تیراندازی اونو خراب کرده. یادت میاد تونی چقدر از این حرف ناراحت شد؟ »
هر دو با صدای بلند خندیدند.
برنت مشتاقانه با حرکت سر تایید کردند، « ماما واقعاً برگ برنده است، همیشه می تونی روش حساب کنی، و بدونی که کارهاش درسته و جلوی مردم آبروتو نمی بره. »
استوارت با افسردگی گفت، « آره اما اصرار داره امشب وقتی رفتیم خونه، جلوی پدر و دخترها، دیگه آبرو و حیثیت برامون باقی نذاره. این یعنی دیگه ما نمی تونیم بریم اروپا. یادت میاد که مادر گفت اگه یه دفعه دیگه مارو از دانشگاه اخراج کنن نمی تونیم به این سفر بزرگ بریم. »
« خُب، به جهنم، برای ما که اهمیتی نداره، داره؟ چه چیز دیدنی توی اروپا هس؟ شرط می بندم خارجی ها نمی تونن چیزهایی رو به ما نشون بدن که اینجا تو جورجیا نداشته باشیم. شرط می بندم اسب هاشون تندتر از مال ما نیست و دخترهاشون خوشگل تر از دخترهای ما نیستن و می دونم که اونجا ویسکی سیاه مث ویسکی های پدر نداره. »
« اشلی ویلکز می گفت اونجا چقدر نمایش دیده و چقدر موزیک شنیده. اشلی اروپا رو دوست داره. همیشه ازش حرف می زنه. »
romangram.com | @romangraam