#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_173




* * *



بارها رت به اسکارلت گفته بود که لباس عزا مناسب با فعالیتهای اجتماعی نیست. رنگهای روشن دوست داشت . لباس عزا و کلاه سیاه با تورهای آویزان تا نوک پا اورا خشمگین می کرد ولی اسکارلت لباس سیاه خود را ول نمی کرد می ترسید اگر زودتر از چند سال آن را با لباسهای رنگی عوض کند مردم شهر تیرهای ناسزا بر او ببارند به علاوه چگونه می توانست به مادرش توضیح بدهد؟ رت آشکارا به او گفته بود که لباس عزای کرپ اورا شبیه کلاغ می کند و اقلا به اندازه ده سال اورا پیرتر نشان می دهد. این بیان ناخوشایند اسکارلت را به سوی آینه فرستاد تا ببیند آیا واقعا ده سال پیرتر شده و بیست وهشت ساله نشان می دهد؟

رت گفت:" نکنه با پوشیدن این لباس می خوای مثل خانم مری ودر احترام کسب کنی یا شاید می خوای در عزای آن مرحودم خودت رو غمگین نشون بدی من که اصلا غمی در تو نمی بینم. به تو قول میدم اگه این لباس و کلاه رو کنار بذاری در عرض دوماه آخرین مدهای پاریس رو برات بیارم"

اسکارلت گفت:" نه اصلا چنین کاری نمی کنم دیگه راجع به این موضوع حرف نزن" اسکارلت از یادآوری رت در مورد مرگ چارلز اصلا خوشش نیامد. رت که می خواست از بندر ویلمینگتون عازم خارج شود با لبخندی از او جدا شد.

چند هفته بعد در یک روز درخشان تابستان رت از راه رسید جعبه بزرگی که بسیار آراسته می نمود به دست داشت بعد از اینکه مطمئن شد کسی جز اسکارلت در خانه نیست در را باز کرد و به درون رفت. کلاه از میان کاغذهای نازک و لطیف پدیدار شد. کلاهی بود زیبا و مطبوع، آنچنان که اسکارلت از شادی فریاد زد:

" اوه چه چیز قشنگیه!" بعد از مدتها دلش می خواست یک چنین کلاه قشنگی را بر سر بگذارد از پارچه سبز تیره درست شده بود که خطوط ابریشمی و مواج به رنگ یشم سبز داشت روبانی که زیر چانه بسته می شد به پهنای کف دست بود و بر لبه آن پری سبزرنگ دیده می شد.

رت با لبخند گفت:" بذار سرت ببینم" به آن سوی اتاق رفت و جلوی آینه ایستاد و کلاه را بر سرش گذاشت موهایش را عقب زد تا گوشواره هایش دیده شود. روبان را زیر چانه اش گره زد . بعد روی پاشنه اش چرخید و مانند رقصندگان سرش را بالا گرفت و پرسید:" خوشگل شدم؟ بهم میاد؟" و حتی قبل از اینکه برق تحسین را در چشمان رت ببیند می دانست که زیبا شده است. بسیار زیبا و دلپذیر بنظر می رسید و سبزی کلاه چشمان سبز اورا چون زمرد غلیظ ودرخشان کرده بود.

" اوه رت این کلاه مال کیه ؟ من می خرمش؟ تا آخرین سنت پولشو میدم"

رت گفت:" مال خودته کسی غیر از تو می تونه سبز بپوشه؟ می بینی که رنگ چشمهات یادم مونده؟"

romangram.com | @romangraam