#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_170


ترسی از درک افکار اشلی به او دست داد لحظه ای سکوت بر ذهنش متسولی شد. :" هردو این واقعیت تلخ را حس کرده اند. رت می خواهد عقیده اش را رو در روی مردم بیان کند و خشم را در چهره آنان ببیند... و اشلی مثل اینکه شهامت اینکار را ندارد" چقدر برایش گیج کننده بود.

فصل سیزدهم



با تحریک خانم مری ودر دکتر مید اقداماتی علیه رت به عمل آورد عریضه ای به روزنامه نوشت اسمی از رت نبرد اما مقصودش برای همه روشن بود. سردبیر که موضوع را یک درام اجتماعی می دانست متن نامه را در صفحه دوم چاپ کرد و این خود واقعه بزرگی به شمار می رفت یک بدعت بود زیرا دو صفحه اول روزنامه همیشه به آگهی خرید و فروش برده ، قاطر، خیش، تابوت، مراسم تدفین، درمان خصوصی بیماریها، خرید و فروش و اجاره خانه، داروهای سقط جنین و معجونهای تقویت کننده قوه بال، اختصاص داشت.

نامه دکتر مید اولین جنجال رسمی بود که بر علیه محتکران بانکداران و پیمانکاران طرف قرارداد دولت برپا می شد. بندر ویلمینگتون که مهمترین بندر وارداتی جنوب بود و کالاهای قاچاق در آنجا تخلیه می شد وضع بسیار جنجال برانگیز و بدی داشت و چارلزتون تقریبا توسط قایق های توپدار یانکیها مسدود شده بود. همه قاچاقچیان و دلالان و سودپرستان در ویلمنگتون جمع شده بوند و با پول فراوانی که داشتند کالای کشتی ها را یکجا می خریدند و در گوشه ای انبار می کردند و به چند برابر قیمت می فروختند قیمت ها هرماه بالاتر می رفت مردم می خواستند ولی چیزی گیرشان نمی آمد و قیمت ها همچنان زیادتر می شد اهالی جنوب مجبور بودند اجناس مورد نیاز خود را هرروز با قیمت بالاتر تهیه کنند و این اعتبار پول حکومت کنفدراسیون را کاهش می داد مردم هرروز فقیرتر می شدند و سایه شوم فقر چون توده های سیاه ابر بر سر آنها می افتاد. مقاطعه کاران و پیمانکارانی که با دولت قرارداد داشتند مامور تامین نیازهای مردم بودند و تعهد کرده بودند که فقط کالاهای اساسی را وارد کنند. ولی کم کم تعهد خود را از یاد بردند حالا دیگر کشتی هایی که وارد می شدند فقط اجناس زینتی و تجملی می آوردند و تجاری که خون مردم را در شیشه می کردند همه را با هم می خریدند و به مردم بدبخت می فروختند. ثروتمندان کالاها را با هر قیمتی می خریدند زیرا می ترسیدند فردا گران تر شود و ارزش پول باز هم پایینتر بیاید.

آنچه کارها را بدتر میکرد این بود که فقط یک خط آهن از ویلمینگتون به ریچموند می رفت. بشکه های آرد و بسته های گوشت توی انبارها و گوشه ایستگاهها می ماندند و فاسد می شد ولی اجناسی چون شراب پارچه قهوه حداکثر پس از دوروز به ریچموند می رسید.

شایعاتی که تا آن روز در گوشی انتشار می یافت اکنون با صدای بلند دهان به دهان می گشت همه می گفتند رت باتلر با چهار کشتی خود اجناس لوکس قاچاق می کند و به قیمت های عجیب و غریب می فروشد علاوه بر آن کالاهای کشتی های دیگر را نیز می خرد و احتکار می کند. گفته می شد ده ها میلیون دلار ثروت دارد و ویلمینگتون را مرگز فعالیت خود قرار داده است تا بتواند کالای کشتی هارا به محض ورود معامله کند. می گفتند ده ها انبار در شهر ریچموند دارد که مملو از مواد غذایی و پوشاک است این کالاها را از انبار بیرون می آید مگر با قیمت گزاف. این گزارشها در نامه دکتر مید به تفصیل بیان شده بود و علاوه بر مردم عادی، خشم نظامیان را نیز برانگیخته بود و همه نسبت به مقاطعه کاران از جمله رت باتلر با کینه و دشمنی نگاه می کردند.

دکتر مید در پایان نوشته بود:" در نیروی دریایی حکومت ائتلافی که کار وارد کردن کالا را نظارت می کند مردان شجاع و وطن پرستی وجود دارند که زندگی خود را رد گرو سرافرازی و حشمت کنفدراسون قرار داده اند آنان زندگی خود را به خطر می اندازند تابزرگی و شکوه حکومت را حفظ کنند. این افراد مورد احترام و ستایش تمام جنوبی های وفادار هستند و اگر از این راه فواید جزیی و پاداش مالی به دست می آورند هیچ کس اعتراضی ندارد. اینان جانبازانی هستند که نفع وطن را به نفع خود ترجیح می دهند طرف صحبت من این مردان غیور نیست.

" روی صحبت من با مردان رذل و پستی است که احساسات پاک مردم را به سخره گرفته اند و خود را بالاتر از همه می دانند و به خود اجازه می دهند تحت عنوان دلسوزی و گفتن حقایق آتش حرص و طمع خود را فرونشانند. من از انتقام سخن می گویم از خشم جوانانی سخن می گویم که در میدان جنگ به خاطر وطن و حفظ آبروی هم میهنان خود می جنگند و در مقابل این لاشخورهای کثیف به جای اینکه مرفین برای تسکین دردهای قهرمانان عرصه های نبرد فراهم کنند ساتن و تور وارد می کنند به جای اینکه برای این جوانان کنین و گنه گنه بیاورند با کشتی های خود شراب و چای وارد می کنند. این ها خون آشامانی هستند که جوانان غیور و سلحشور را که به دنبال رابرت لی ( Robert E.Lee) { پاورقی: ( 1807-1870) فرمانده کل نیروهای جنوب. - م} در حرکتند به کشتن داده خون آنان را هدر می دهند. چطور می توانیم این پست فطرتان را در میان خود با چکمه های براقشان بپذیریم درحالی که جوانان ما در میدان جنگ پابرهنه هستند؟ چگونه می توانیم تحمل کنیم که اینان شامپانی و شکلات استراسبورگ ( Strasbourg) { پاورقی: از شهرهای فرانسه است که در کنار رودخانه ایل و دو مایلی غرب رودخانه راین که مرز فرانسه و آلمان است قرار دارد. هنگام فرمانروایی رومیان این منطقه محل استقرار ارتش روم بود و در 445 میلادی توسط هونها تخریب شد.- م} بخورند و جوانان ما از گرسنگی ناله کنند و در حسرت یک تکه گوشت جان به لب آورند؟ من از تمام وطن پرستان جنوبی و وفاداران به ائتلاف جنوب می خواهم که این خائنان را از میان خود برانند"

مردم آتلانتا این نامه را خواندند و از نویسنده تبعیت کردند و کسانی که به حکومت ائتلافی ایمان داشتند رت باتلر را راندند.

ازمیان خانه هایی که تا پاییز سال 1862 اورا گرامی می داشتند تنها خانه عمه پیتی به روی او گشوده مانده بود، و اگر ملانی نبود آن محل نیز چیزی جز کینه و دشمنی برایش نداشت.عمه پیتی وقتی در خیابانهای آتلانتا رفت و آمد می کرد حالش بد می شد وغش و ضعف به او دست می داد زیرا می دانست مردم درباره رفت و آمد رت به منزل او چه نظری دارند ولی اصلا جرات نداشت چیزی به او بگوید. همیشه به دخترها، ملانی و اسکارلت می گفت که دیگر اورا راه نخواهد داد. ولی هنگامی که رت به شهر می آمد و با هدیه ای در دست وارد خانه می شد استقبال دخترها از او دهان عمه پیتی را هم چفت میکرد و همه چیز فراموش می شد.

romangram.com | @romangraam