#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_162
اسکارلت می دانست اصلا برای رت مهم نیست که اشلی به درجه سرگردی ارتقا یافته ولی می دید که در کمال ادب و احترام جواب اورا می دهد و در تمجید از شوهرش با او همصدا شده است.
و اگر من یک کلمه از اشلی حرف بزنم ابروهای خود را بالا می برد و همان لبخند کثیفش را؛ لبخندی که می گوید همه چیز را می دانم تحویل خواهد داد!
اسکارلت دنباله حرفش را گرفت:" من که خیلی خوشگل تر از اونم، ولی نمی فهمم تو چرا با اون مهربونتری؟"
" جرات دارم بگم تو حسودی؟"
" اوه فکر نمی کنم!"
" منو ناامید کردی . اگه من با خانم ویلکز مهربونترم برای اینه که لیاقتشو داره. یکی از اون زنهای مهربون و پاکدله. همچین زنی کم پیدا می شه ولی شاید تو نمی تونی این خصوصیات رو تشخیص بدی با همه جوونیش یکی از بانوان بزرگیه که من همیشه دلم می خواسته باهاشون آشنا بشم."
" منظورت اینه که من بانوی بزرگی نیستم؟ این جور فکر می کنی ؟ ها؟"
" فکر می کنم در اولین ملاقات توافق کردیم که تو بانوی برجسته ای نیستی"
" راستی که تو آدم بد و بی تربیتی هستی که باز هم می خوای موضوع اون روز رو پیش بکشی چطور می تونی از رفتار اون روز من برضد خودم استفاده کنی؟ اون موقع من خیلی بچگانه فکر می کردم. مال خیلی وقت پیش بود. اما حالا بزرگ شدم و اگر تو دائما بهش اشاره نکنی فراموشش می کنم"
" من فکر نمی کنم که یک خشم کودکانه بود و باورم نمیشه که تو عوض شده باشی. به نظر من تو همونجوری هستی واگر کسی مانعت نشه بازهم گلدون پرت می کنی. اما حالا کسی مزاحم تو نیست و لزومی نمی بینی که جنجال راه بندازی"
" اوه تو... دلم می خواست مرد بودم! صدات می کردم بیرون و ...."
romangram.com | @romangraam