#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_155
جرالد گفت:" بسیار خوب" و با لبخندی تمسخر آمیز ادامه داد:" بسیار خوب من چیزی نمی گم. تو هم حرفی نزن و حالا بگوببینم فکر می کنی این خانم خوشگل، خانم پیتی پات تو خونه ش براندی هم داره؟ این موی سگ..."
اسکارلت آرام از سرسرا گذشت و در آن تاریکی و روشن سحرگاه به اتاق پذیرایی رفت و به دنبال بطری برندی که او و ملانی اسمش را " بطری غش " گذاشته بودند گشت.هروقت عمه پیتی حالت غش به او دست می داد فورا جرعه ای می نوشید و حالش خوب می شد. پیروزی در چهره اش خوانده می شد. دیگر پدرش را با همان احساس قدیم نگاه می کرد. اثری از انزجار در او نبود. پدر را همانطور پاک و بی شائبه دوست می داشت.حالا اگر بازهم نامه ای به الن نوشته میشد دیگر باور نمی کرد . می توانست در آتلانتا بماند. می توانست هرکار دلش می خواست بکند. عمه پیتی در دست او اینک چون موم نرم می شد.
قفسه را گشود بطری و گیلاس را به دست گرفت و برای چند لحظه روی سینه اش فشرد. مناظر بدیع را در مقابل خود مجسم می کرد آب های زلال خیابان پر درخت، جشن کباب خوران در کوهستان استون، شب نشینی ها، میهمانی ها، درشکه سواری های بعد ازظهر و شام یکشنبه. می توانست در آتلانتا بماند.درست در قلب تمام چیزهایی که می خواست درست در وسط جمعی از مردان. و مردان چه زود عاشق می شوند بعد از اینکه کار کوچکی در بیمارستان برای آنها انجا می شود. دیگر به بیمارستان فکر نمی کرد. مردان وقتی مریضند زودتر به هیجان می آیند.در دستهای یک دختر باهوش، خودشان را رها می کنند نرم می شوند مثل هلوهای پر** تارا که با یک تکان خفیف به زمین می ریختند.
همراه با براندی نزد پدرش بازگشت. خداراشکر می کرد که کله مشهور پدرش این بار نتوانست از این ضربه جان سالم بدر برد و ناگهان فکر کرد این هم شاید کار رت باتلر باشد.
فصل یازدهم
هفته بعد، در یک بعد از ظهر اسکارلت ضعیف و رنجور از بیمارستان به خانه بازگشت. تمام روز سرپا ایستاده بود و خسته شده بود. به علاوه خانم مری ودر هم مستقیما اورا به سختی مورد شماتت و اهانت قرار داده بودو از اینکه هنگام بستن زخم های سربازی مجروح کنار تخت او نشسته زبان تند خود را گشوده و ناسزا گفته بود. عمه پیتی و ملانی خود را آراسته بودند و همراه وید و پریسی در ایوان خانه منتظر بودند تا دیدار هفتگی خود را از دوستان و آشنایان شروع کنند. اسکارلت از آنها عذر خواست و به اتاق خود رفت.
وقتی کالسکه دور شد و صدای چرخ های آن دیگر به گوش نرسید. اسکارلت آهسته به سمت اتاق ملانی رفت و کلید را چرخاند اتاق کوچک و دخترانه ای بود که از تابش آفتاب ساعت چهار بعد ازظهر گرم و مطبوع می نمود. اتاق تمیز بود ودو قالیچه کهنه کف آن پهن شده بود. اتاق زینت نداشت فقط ملانی گوشه ای ازآن را همچون یک عبادتگاه تزیین کرده بود.
در این عبادتگاه زیرپرچم کنفدراسیون شمشیر دسته طلایی پدر ملانی که در جنگهای مکزیک شرکت کرده بود دیده می شد چارلز هم این شمشیر را با خود به قرارگاه برده بود. کمربند و حمایل واسلحه چارلز روی دیوار قرار داشت. میان شمشیر و تپانچه تصویر چارلز از نوع داگروتایپ ( Dagucrreotye) { پاورقی: از روشهای عکاسی نخستین که توسط لویی داگر - Louis Daguerre ابداع گردید این روش مربوط به حدود سالهای 1839 است. -م} دیده می شد خیلی جدی و مغرور با همان چشمهای قهوه ای رنگ و لبخند ملیح.
اسکارلت حتی نیم نگاهی هم به عکس چارلز نکرد و یکراست به طرف میزی که جعبه تحریری از چوب گل سرخ بر آن دیده می شد رفت و نشست. دسته نامه هایی را که با روبان آبی به آدرس ملانی و خط اشلی در آن قرار داشت به دست گرفت . اولین نامه همان روز صبح رسیده بود.
در لحظه اول نهیب وجدان چنان آزارش داد که دستش به لرزه افتاد. ولی مسئله این بود که حس شرافت از کنجکاوی ضعیفتر به نظر می رسید از این رو ترس خود را کنار گذاشت فقط با خود می گفت:" اگر مادرم بفهمد چه خواهد گفت؟" می دانست که الن حاضر بود او را مرده ببیند ولی این کارهای ناشایست از او سر نزد. این احساس اسکارلت را ترساند چون هنوز مایل بود از همه جهت مثل مادرش باشد.اما وسوسه خواندن آن نامه ها قوت و قدرت بسیاری داشت پس یاد مادر را از ذهن بیرون انداخت. این روزها یاد گرفته بود که افکار ناخوشایند و آزاردهنده را به سرعت از ذهن بیرون کند یاد گرفته بود که بگوید " درباره این موضوع الان فکر نمی کنم فردا فکر می کنم" معمولا وقتی فردا می رسید یا موضوع را بکلی فراموش کرده بود یا به علت فاصله ای که افتاده بود دیگر اهمیت نداشت. بنابراین مسئله خواندن نامه اشلی هم آن چنان فشاری بر وجدانش وارد نیاورد.
ملانی هم اغلب زیاد رازدار نبود قسمتی از نامه هارا بلند و درحضور عمه پیتی و اسکارلت می خواند ولی قسمت هایی هم بود که اصلا نمی خواند و برای خودش نگه می داشت و به صورت رازهای بزرگ نزد خود حفظ می کرد و این کار اسکارلت را به سختی ناراحت می کرد. تصمیم گرفت نامه های خواهر شوهرش را بخواند.دلش می خواست بداند که آیا اشلی بعد از ازدواج هم باز همسر خود را دوست دارد؟ می خواست بداند که آیا اشلی تظاهر به این کار می کند؟ آیا جملات عاشقانه برایش می نویسد؟ آیا رویاهای عاشقانه و گرمای عشق در این نامه ها وجود دارد؟
romangram.com | @romangraam