#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_132
رت خندید" درسته یانکیها به من کمک می کنن تا پول دربیارم. ماه گذشته با کشتی خودم رفتم به نیویورک و یک محموله تحویل گرفتم"
اسکارلت علیرغم میلش کنجکاوانه و مشتاقانه پرسید:" چی؟ با توپ نزدنت؟"
"دختر بیچاره البته که نه اونجا هم خیلی از وطن پرستان شمالی هستن که از راه فروش جنس به کنفدراسیون پولدار می شن با کشتی میرم نیویورک تا از شرکتهای یانکی جنس بخرم به نصف قیمت بعد هم راهمو می کشم و میرم .وقتی هم که اوضاع یخورده خطرناکه به ناسائو ( Nassau) { پاورقی: پایتخت و بندر عمده جزایر باهاما واقع در اقیانوس اطلس این بندر در جنگهای استقلال پایگاه قاچاقچیان بود. -م } میرم. یعنی جایی که همین وطن پرستای یانکی از اونجا برای من باروت و توپ و دامنهای فنری میارن. خیلی ارزونتر از رفتن به انگلیس درمیاد. بعضی اوقات هم رفتن به چارلزتون و ویلینگتون هم سخت می شه... ولی تو نمی دونی که یک کمی طلا چه معجزه ای می کنه."
" اوه می دونستم یانکی ها پستند ولی نمی دونستم..."
" چرا یانکی ها پستن؟ جنس فروختن و پول گرفتن پستیه؟ من که اهمیت نمی دم صد سال. به علاوه نتیجه که فرقی نمی کنه. اونا می دونن که کنفدراسون بالاخره شکست می خوره پس چرا استفاده نکنن؟"
" شکست؟"
" البته"
" خواهش می کنم از اینجا برو... می ترسم آخرش مجبور بشم درشکه صدا کنم و برم خونه تا از دست شما راحت بشم"
رت با خنده ناگهانی دیگری گفت:" یاغی کوچولوی آتشی مزاج" بعد تعظیم کرد و کنار رفت. نوعی ناامیدی وجود اسکارلت را گرفته بود و درونش را می سوزاند نمی توانست حوادث را تحلیل کند. چطور این مرد جرات کرده بود جنس قاچاق وارد کند! چطور جرات می کرد بگوید کنفدراسیون شکست می خورد! باید تیرباران می شد مثل یک خائن. به چهره های آشنای تالار نگاه کرد. چهره هایی بودند ک به پیروزی خود اطمینان داشتند شجاع بودند و دلاور بودند مطمئن بودند ولی ناگهان سرمای کوچکی در قلبش حس کرد. شکست؟ این مردم... خب البته که نه! این اصلا امکان نداشت. چنین تصوری، خائنانه بود.
وقتی مشتری ها رفتند ملانی به طرف اسکارلت آمد:" شما دو نفر راجع به چی پچ پچ می کردین؟ نمی تونستم طاقت بیارم و ببینم خانم مری ودر داره تورو اونجوری نگاه می کنه عزیزم، می دونی که پشت سرهمه حرف می زنه"
اسکارلت گفت:" اوه مرد مقبولی نیست... بی تربیت و غیرقابل تحمله. و اما درباره خانم مری ودر بذار هرچی دلش می خواد بگه مریض شدم از بس مثل بچه ها رفتار کردم بخاطر اینکه نکنه این خانم یک وقت پشت سرم حرف بزنه"
romangram.com | @romangraam