#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_131


اسکارلت مثل مرغ پرپر می زد:" یعنی می خوای بگی من ترسو هستم؟"

" درسته شهامت اینو نداری که بگی واقعا چی فکر می کنی. وقتی برای اولین بار دیدمت فکر کردم، توی میلیون ها دختر فقط اینه، این دیگه مث بقیه دختر کوچولوها لوس و احمق نیست که هرچی مادراشون می گن همون کارو بکنن و افسارشون دست مادراشون باشه. خواسته هاشونو هوس هاشونو و کمی هم غم هاشونو پشت یک عالمه حرفهای شیرین قایم کنن فکر می کردم دوشیزه اوهارا یک دختر نمونه است میدونه چی می خواد و ترسی از گفتنش نداره... اصلا هم نمی ترسه که گلدون پرت کنه"

خشم اسکارلت بالا گرفت:" اوه پس حالا اونچه رو که تو دلمه همین حالا برات میگم. و اگه آدم باشی دیگه اینجا نمی آیی و با من حرف نمی زنی. می دونی خوب هم می دونی که دلم نمی خواست دیگه هیچوقت تورو ببینم! تو نجیب زاده نیستی یه مرد واقعی نیستی فقط یه جونور کثیف بی تربیتی! و فکر می کنی چون تونستی با اون قایق فکستنی از دست یانکی ها دربری حق داری بیای اینجا و به مردهای شجاع و زنهایی که دارن همه چیزشونو به خاطر وطنشون می دن بخندی..."

رت با خنده وسط حرفش پرید:" یواشتر، یواشتر، حرفاتو خیلی خوب شروع کردی و اونچه رو که تو سرت بودی گفتی. ولی ببین با من راجع به وطن اصلا حرف نزن، خسته شدم از بس این مزخرفات رو شنیدم و شرط می بندم تو هم خسته شدی..."

" خب چطور..." داشت تعادلش را از دست می داد ولی دوباره جلوی خودش را گرفت.از اینکه به دام او افتاده بود به شدت خشمگین بود.

رت ادامه داد:" و به دخترهای دیگه نگاه کردم به نظرم اومد که همشون مثل همند از یک خمیره درست شدند و تو مثل اونا نبودی از صورتت می شد همه چیز رو خوند. تو اصلا راجع به این جور چیزها فکر نمی کنی و من باهات شرط می بندم یک ذره هم راجع به وطن و مریضخونه و دوا و این جورچیزها فکر نکردی. از صورتت می خوندم که می خواستی برقصی و خوش بگذرونی ولی نمی تونستی. بنابراین مث دیوونه ها شدی. راستشو بگو درست نمی گم؟"

با سردترین لحنی که می توانست حرف بزند گفت:" من چیزی ندارم به شما بگم سروان باتلر" سعی می کرد متانت و وقار خودش را دوباره به دست آورد:" اگه شما یک سد شکن بزرگ هستید حق ندارید به خانمها توهین کنید"

" سد شکن بزرگ،این مسخره اس. فقط خواهش می کنم قبل از اینکه منو روانه جهنم کنی یک دقیقه از وقت باارزشتو به من بده. من ابدا نمی خوام یک وطن پرست معرفی بشم و سوتفاهمی درباره سهم من در حکومت کنفدراسیون پیش بیاد"

" اصلا دلم نمی خواد به این لاف زدن های شما گوش بدم"

" قاچاق شغل منه. از این راه پول درمیارم. اگه نتونم پول دربیارم حسابم پاکه کارم تمومه. چی فکر کردی؟"

" من فکر می کنم تو یک مزدور پستی... مثل یانکیها"

romangram.com | @romangraam