#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_127


این همون چیزی بود که خانم السینگ گفته بود ولی حالا این مرد طور دیگری بر زبان می آورد. می خواست با کلمات آتشینی جوابش را بدهد ولی منصرف شد. به علاوه او که بخاطر وطن اینجا نبود. آمده بود چون دلش نمی خواست تنها در خانه بنشیند.

صدای رت دوباره بلند شد " من همیشه فکر می کردم این نوع عزاداری، عزاداری زنان با لباس کرپ، برای تمام عمر و محروم کردن اونا از شادی و نشاط فقط کار سوتی های هندیه" ( Suttee) { پاورقی: رسمی که در میان هندوها جریا دارد زنان بعد از مرگ شوهرانشان با انها سوزانده می شدند یا زنده همراه جسد آنان به گور می رفتند. این کلمه از ساتی Sati به معنی " زن خوب" گرفته شده است و مفهومش این است که زنی که خودرا نسبت به شوهرش وفادار می داند و پس از مرگ او باید خودش را قربانی کند این رسم به احتمال قوی از جنوب هندوستان هنگام تولد تمدن برهمن بوجود آمد و دقیقا یک رسم مذهبی بود که در میان اقوام دیگر چون ساکنان رودخانه ولگا در روسیه که غیر مسیحی بودند نیز دیده شده است. هرودوت هم در آثارش اشاراتی به این رسم در میان اقوام پیش از تاریخ کرده است. در سال 1839 این رسم قانونا در هند منسوخ شد ولی نمونه هایی از آن در قرن بیستم هم دیده شده است. - م}

" چی؟ نیمکت، نیمکت* ( * Settee) { پاورقی: به معنی نیمکت است در لهجه چارلزتونی تقریبا مثل Suttee تلفظ می شود - م} هندی دیگه چیه؟"

رت خنده بلندی کرد و اسکارلت از نادانی خود خجالت کشید و سرخ شد. از مردمی که کلماتی را بکار می بردند که او نمی فهمید بدش می آمد.

" در هند وقتی مردی میمیره می سوزوننش و توی این مراسم زنش هم درحالی که دعا می خونه با اون همراه میشه و می سوزه"

" چه کار وحشتناکی، پلیس هیچ کاری نمی کنی؟"

" البته که نه. زنی که خودشو نسوزونه از جامعه طرد میشه. همه زنا راجع بهش حرف می زنن و میگن زن خوبی نبوده... درست مثل اینکه شما امشب لباس قرمز می پوشیدین و می رقصیدین. من شخصا فکر می کنم که رسم سوتی بهتر از اینه که زن خوشگلی مثل شمارو اینجا زنده زنده دفن کنن"

" چطور جرات می کنی به من بگی منو زنده دفن کنن؟"

" شما زنها متوجه نیستین که چه زنجیزی به دست و پاتون بسته شه. فکر می کنین رسم هندوها وحشیانه است... ولی خود شما اگر امشب کنفدراسیون به وجود شما احتیاج نداشت جرات می کردین اینجا پیداتون بشه؟"

این نوع بحث ها همیشه اسکارلت را ناراحت می کرد آنهم با چنین مردی می دانست که نمی تواند جوابی به سوالش بدهد چون حقیقت داشت ولی حالا موقع له کردن او بود.

" البته نمی آمدم اگر هم می آمدم خب... زیاد هم خوبی نبود... ممکن بود که دیگران فکر کنند من هیچ علاقه ای..." نگاه باتلر انتظارات کلمات اسکارلت را داشت. شوخی و تمسخر از آن بخوبی آشکار بود. می دانست که اسکارلت جوابی ندارد می دانست که این زن هرگز شوهرش چارلز را دوست نداشت و اسکارلت هم نمی توانست به علاقه خود تظاهر کند. از این رو در آتشی گرفتار آمد که تمام وجودش را می سوزاند چه سخت است که آدم با مردی اینطور گستاخ و بی چشم و رو حرف بزند. نجیب زاده ها همیشه حق را به خانم ها می دادند و اگر هم مطمئن بودند که هرچه می شنوند دروغ است بازهم تصدیق می کردند و این خود نمونه ای از نجابت مردان جنوب بود. نجیب زادگان با فهم و شعور همیشه اینطور رفتار می کردند طوری رفتار می کردند که زندگی برای زنان راحتتر می شد ولی این مرد اصلا با این آداب و رسوم آشنا نبود .مثل این بود که دوست دارد زن ها را تحقیر کند از این کار لذت می برد.

romangram.com | @romangraam