#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_68


-کمتر غد بازی در بیار!

واسه چی وقتی راه رو بلد نیستی کله می کنی می ری؟

عین آدم بیا بگو راه رو بلد نیستم.

-این توجیح کار اشتباه تو نمی شه!

با این کارات مردم رو زجر می دی مردن خیلی بهتره!

من که ادعام می شد از چیزی نمی ترسم الان فهمیدم از خیلی چیزها می ترسم، یکیشم این‌!



نفس عصبیش رو بیرون داد و یک دستش رو پشت کمرم گذاشت:

از طرز نفس کشیدنت معلومه خیلی ترسیدی!

ترسیدم؟ داشتم می مردم!

خودت یک نگاه بنداز.

من که می ترسم با اون چشم های قرمزی که گذاشتی با اون موهای سیاه!

لب و دهنم که هیچ!

تک خنده ای کرد و پرسید:

همه رو توی یک نگاه دیدی؟

در ضمن من اینو گذاشتم واسه مزاحم ها، خبر نداشتم تو راه رو گم می کنی پا می شی می خوری به اینا که!

نفس عمیقی کشیدم:

آره کور که نیستم ولی توروخدا منو از اینجا ببر وگرنه دیوونه می شم!

خواست ولم کنه که پیرهنش رو چسبیدم که با اخم نگاهم کرد و پرسید:

چیکار می کنی؟

مگه نمی‌ خوای بری می رم پشت سرم راه بیوفت.

نگاهم رو از زمین به چشم های مشکیش سوق دادم، چقدر تیره بودن برعکس چشم های آبی من.

سریع به خورم اومدم و طلبکار خودم رو عقب کشیدم که با پوزخند گوشه ی لبش به طرف جلو حرکت کرد و من هم پشت سرش.

بین راه آروم گفت:

تازه داشتم می گفتم این چه آروم شده نگو اتصالی لحظه ای بوده!

با حرص جواب دادم:

می شنوم چی می گی!

- منم می گم که بشنوی.

-خب وقتی همچین چیزی رو از جلوم در می آری انتظار داری هنوز همون طور رفتار کنم؟ منم دخترم دیگه می ترسم.

محکم شاخه ی درخت جلوی راهمون رو کنار زد و گفت:

شما ما رو کشتی با اون ترسو بودنت.

-راستین خیلی غر می زنی با ساکت شدنت هم خودت راحت می شی و هم من.

ایستاد، برگشت و چپ چپ نگاهم کرد که شونه هام رو به معنای چیه بالا انداختم.

زیر لب لا الا.. گفت و دوباره به مسیرش ادامه داد.



************



-خیلی خب کیمیا گفتم میام!

-خودتم خوب می دونی از تو بعید نیست لحظه آخر زیرش بزنی، راس ساعت هفت می آم دنبالت، آماده باش عین آدم لباس بپوش.


romangram.com | @romangraam