#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_62
چته که عین این لات های کوچه خیابون صداتو انداختی روی سرت؟
مگه بهت نگفتم اینورا پیدات نشه؟
سپس به باند دور سرم اشاره زد و گفت:
اون درس نشده برات؟
با عصبانیت به طرفش خیز بردم و یقه ی لباسش رو توی مشتم گرفتم و داد زدم:
همه چیز رو بهم می گی راستین
هرچیزی که اون شایان بی شرف بهت گفته بهم می گی!
و اگرنه ازت شکایت می کنم میگم هولم دادی و ازت شکایت می کنم بعدشم قضیه اینجارو لو می دم.
به خدا قسم که این کارو می کنم!
در کسری از ثانیه چشم هاش به قرمزی زد و با عصبانیت گلوم رو چسبید و در همون حالت به درخت چسبوند:
باز که داری زر اضافه می زنی!
منو تهدید نکن دختر برات بد تموم می شه!
در همون حالت بدون اینکه تلاشی برای برداشتن دستش بکنم جواب دادم:
هیچ غلطی نمی تونی بکنی راستین!
هیچ غلطی!
فشار دستش روی گلوم بیشتر شد و باصدای خشنی گفت:
چرا نتونم؟
مگه یک بار هولت ندادم و نخوردی به درخت؟
مگه نمی گی چندین آدمو که اومدن اینجا رو کشتم؟
پس چرا بازم نتونم هان؟
در سکوت بهش نگاه کردم که عصبانیتش بیشتر شد و در حالی که گلوم فشار می داد داد زد:
د جواب بده.
دستش که روی گلوم بود رفته رفته داشت اذیتم می کرد.
ولی مقاومت کردم و با صدایی که به زور از ته گلوم خارج می شد جواب دادم:
-نمی تونی چون الان که اومدم اینجا چند نفر می دونن که من اینجام؛ چند نفر می دونن که روح اینجا تویی و اون بلارو تو سرم آوردی برای همین هیچ غلطی نمی تونی بکنی!
با این کارم داشتم عصبانیتش رو بیشتر تحریک می کردم و این معنیش کندن گور خودم بود!
باید یک طوری گردنم رو از حصار دست هاش خارج می کردم تا اونجایی که می دونستم تو عصبانیت هرکاری ازش سر می زد!
با فشار بیشتر دستش روی گلوم دستم رو روی دستش گذاشتم تا بتونم برش دارم اما نتونستم!
صدای خشنش توی گوشم پیچید:
دنا داری گور خودت رو می کنی!
با عصاب من بازی نکن!
من همه چیزم رو از دست دادم دیگه چیزی برام نمونده که بخوام از دست بدم!
منو تحریک نکن که بزنم تیکه تیکه ات کنم، منو قاتل نکن لعنتی!
دیگه صدایی از گلوم خارج نمی شد که بخوام جواب بدم!
و حتی راه تنفسمم هم داشت بسته می شد!
وقتی دید برای نفس کشیدن تقلا می کنم فشار دستش از روی گلوم کمتر شد و با خشم بهم نگاه کرد.
نفس عمیقی کشیدم و با صدای خش داری گفتم:
پس بکش، اگه می تونی منو بکش!
romangram.com | @romangraam