#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_5
مثل همیشه کالباس دیگه؟
سرم رو به معنای آره تکون دادم که گفت:
اوکی منمیرم سفارش بدم.
روی صندلی زرشکی رنگی نشستم و با انگشت هام روی میز رو ضرب گرفتم و منتظر کیمیا شدم.
بعد از دو دقیقه کیمیا به سمتم امد و درحالی که روی صندلی رو به روییم می نشست گفت: الان میارن، راستی تو نمیخوای دانشگاه رو ادامه بدی؟بیست و دوسالت شد دختر!
سرم رو به علامت منفی تکون دادم:
فعلا نه، انگیزه ای برام نمونده که بخوام برم.
سری از روی تاسف تکون داد:
دیوونه ای دیگه، نمیدونم چطوری تا الان کیک بوکسینگ رو ول نکردی!
پوزخندی زدم و نگاهش کردم:
به خاطر شایان.
ساکت شد، فقط نگاهم کرد و چیزی نگفت.
چند دقیقه بعد ساندویچ هامون رو با نوشابه سیاه آوردن ومشغول خوردن شدیم.
انقدر گشنه بودم که تا آخرش رو خوردم و پولش رو حساب کردم و منتظر شدم کیمیا تموم کنه ولی انقدر آروم آروم میخورد که باید فعلا اینجا می نشستم بنابراین با تمسخر گفتم:
کیمیا اگه دلت میخواد یک ذره تند بخور البته اگه زحمت نمیشه!
ابروهاش رو بالا انداخت و با شیطنت گفت:
عزیزم، آدم باید مزه ی تموم لقمه هاش رو حس کنه نمیشه تند بخوره که!
سرم رو تکون دادم:
باشه، تو بشین مزه ی تک تک لقمه هات رو حس کن من می رم خونه.
و خواستم از جام بلند شم که باصدای بلند گفت: نه!
نگاه های متعجب به سمت مابرگشت.
چشم غره ای بهش رفتم و آروم لب زدم:
صدات رو بیار پایین دیوونه!
-باشه باشه تو بشین من الان سریع می خورم.
چپ چپ نگاهش کردم و چیزی نگفتم.
بعد از این که کیمیا ساندویچش رو تموم کرد سوار ماشین شدیم و به سمت خونه ی ما رفتیم.
وقتی رسیدیم دم در خونه ی ما کیمیا نگاهم کرد وبا لحن مظلومانه ای گفت: دنا؟
به طرفش برگشتم و نگاهش کردم که لبش رو آویزون کرد:
ما امشب خونمون کسی نیست، مامان و بابام رفتن روستا فردا می آن. من خونه تنهام...
خواست ادامه بده که بین حرفش پریدم: و تومی ترسی تنها بمونی؟
باهمون لب های آویزون سرش رو بالا وپایین کرد که خندیدم:
بیا پایین دختر لوس، بیا.
خودم هم از ماشین پیاده شدم و کیمیا در حالی که می خندید ماشین رو دور زد، به سمتم امد و محکم بغلم کرد:
وایی دنا تکی دوست بداخلاق من.
خندیدم وچیزی نگفتم.
بعد از چندثانیه از بغلم خارج شد.
باکلید در رو باز کردم و باهم داخل شدیم.
تمامبرق ها خاموش بود وفقط آباژور حال روشن بود.
این نشون دهنده ی این بود که همه خوابن شونه ای بالاانداختم و باهم به سمت طبقه ی بالا رفتیم و وارد اتاقم شدیم.
romangram.com | @romangraam