#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_4
در حالی که ریموت ماشینش رو دور انگشت اشاره اش می چرخوند گفت:
بالا نمی آی؟
ابروهام رو به نشونه ی منفی بالاانداختم:
نه بیا بریم.
سرش رو تکون داد و ریموت ماشین رو زد، ریموت رو توی جیب کاپشن خزدار کرم رنگش انداخت و سوار شد.
در پارکینگ رو باز کردم تا از پارکینگ خارج شیم و بعد ازاینکه خارج شد در رو بستم خودم هم سوار شدم.
کیمیا دستش رو روی فرمون گذاشت وگفت:
خب کجا بریم؟
نگاهم رو به بیرون دوختم:
ساندویچی
سرش رو تکون داد و به سمت ساندویچی حرکت کرد بین راه بودیم که کیمیا به یک جا اشاره کرد وگفت:
-دِنا اینجارو ببین بچه های دانشگاه میگن تصخیر شده است.
تک خنده ای کردم:
تصخیر شده؟ اونم این مرکز تفریحی؟
چرت وپرت نگو این چیز ها وجود نداره!
کیمیا پاش رو روی گاز گذاشت و گفت:
-من نمی دونم می گفتن هرکی رفته یا برنگشته یا برگشته از ترس بی هوش شده بود وایی اصلا نمی خوام بهش فکر کنم تمام موهای تنم سیخ می شه!
در حالی که از پنجره به بیرون نگاه می کردم گفتم:
بچه های دانشگاه خیلی غلط کردن
شیطون میگه پاشم برم بهتون ثابت شه دروغه.
کیمیا سریع پاش رو روی ترمز گذاشت که ماشین با صدای بدی ایستاد و باعث در هم رفتن چهره ام شد.
کیمیا به طرفم برگشت و با جیغ گفت:
چی؟بری اونجا؟ دیوونه ای تو؟
اخم کمرنگی کردم:
چه خبرته؟
آره می رم تا به شما ترسو ها ثابت کنم.
این چرت وپرتا چیه آخه؟
-غلط کردی دختره ی دیوونه!
لبخند کمرنگی زدم:
خیلی خب حرکت کن
باتردید نگاهم کرد:
-دنا نِمی ریا!
-باشه دیگه حرکت کن
سرش رو تکون داد و دوباره حرکت کرد.
بارسیدن به ساندویچی از ماشین پیاده شدیم و وارد ساندویچی شدیم
کیمیا روبهم گفت:
romangram.com | @romangraam