#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_49

اخم هام رو درهم کشیدم، چطور جرئت کرده بود من رو بزنه؟

عصبی به سمتش یورش بردم، یقه اش رو توی مشت هام گرفتم و محکم به تنه ی درختی کوبیدم و غریدم:

تو دیگه چه زری می زنی بچه قرتی؟

سگِ کی باشی؟

با خشم نگاهم کرد و اون هم دست هاش رو به یقه ام گرفت و با خشم گفت:

اگه یک تار مو از سرش کم شه به خاک سیاه می نشونمت، اینجا رو روی سرت خراب می کنم مرتیکه پست!

و نگاه نگرانی به دنا انداخت و ادامه داد:

ول کن عوضی باید ببرمش بیمارستان!



الان وقت دعوا و دست به یقه شدن نبود اگه اون چیزیش می شد من هم توی دردسر می افتادم!

بنابراین محکم یقه اش رو ول کردم، انگشت اشاره ام رو به سمتش گرفتم و گفتم:

حساب تو بعدا!

تا من اینجا هستم تو کاره ای نیستی، از همون راهی که اومدی برگرد!

پوزخندی زد:

به همین خیال باش که من دنارو بسپرم دست تو! از سر راهم بکش کنار.

و خواست بره سمتش که با گرفتن شونه اش مانع شدم:

نوک انگشتت هم بهش نمی خوره، اینجا مال منه پس هر کس و هرچیزی که اینجاست من اختیارش رو دارم؛ هر اتفاقی هم بیوفته من درستش می کنم. حالا هم هرری.

و به عقب هُلش دادم که با خشم نگاهم کرد:

دستتو بکش دنا شئ نیست که بخواد مال تو باشه، ول کن لعنتی داره از دست می ره!

ما داشتیم چیکار می کردیم؟

توی این وضعیت واقعا زمان بحث کردن نبود.

بنابراین با اخم گفتم:

ولت می کنم سرجات وایسا!

چیزی نگفت و فقط باخشم‌ نگاهم کرد، نگاهم رو ازش گرفتم و به سمت دنا رفتم و آروم و با احتیاط از روی زمین بلندش کردم که گفت:

ماشینم بیرون پارک شده بیارش.

و نگاه نگرانی به دنا کرد و با دو به سمت بیرون رفت‌.

من هم با قدم های بلند و محکم پشت سرش رفتم، البته ناچار بودم چون نمی تونستم با موتور ببرمش بیمارستان!

به صورتش نگاه کردم و با صدای آرومی گفتم:

الحق که شدی بلای جونم!

نمی خواستم چیزیش بشه چون فقط من توی دردسر می افتادم و ممکن بود بگه کار من بود و همه چیز رو لو بده!

ولی تا الان چرا چیزی نگفته بود؟

نفسم رو کلافه بیرون فرستادم، قدم هام رو تند تر کردم و سرش رو با احتیاط به سینه ام چسبوندم تا آویزون نباشه و باعث بشه وضعش بدتر بشه.

با احتیاط از در خارج شدم که همون پسرِ در سمند سفید رنگش رو باز کرد و بدون حرف بهم نگاه کرد.

وایسا ببینم!

این ماشین همون ماشینی هستش که دنا باهاش فرار کرد!

پس این پسر همون پسرِ!

با اخم های درهم بهش‌ نگاه کردم و خم شدم و همراه دنا آروم سوار ماشین شدم، سرش رو روی پام قرار دادم و روبه پسرِ داد زدم:

د بنجب دیگه لعنتی!

هر ثانیه از وقتی که از دست می دادم ضرر بود فقط ضرر!



romangram.com | @romangraam