#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_39

از نظر من طور خاصی رفتار نمی کنم، کاملا معمولی رفتار می کنم و برای همین مشکلی در رفتارم نمی بینم که بخوام به خاطرش توضیحی بدم.

اخم هام رو درهم کشیدم:

رفتارِ تو با منه، پس من می فهمم مشکلی هست یا نه!

چهره اش رو جمع کرد:

من نمی فهمم می خوای به کجا برسی و چی بدونی! رک و پوس کنده حرفت رو بزن.

تک خنده ی عصبی کردم و جواب دادم:

من ذاتا دارم رک میگم اما شما نمی خوای بفهمی!

واسه ی چی به من کمک کردی؟

اخم‌هاش رو درهم کشید و با کف دست ضربه ای به میز زد:

بیا و خوبی کن! می آم کمکت می کنم از اون جهنم می ارمت بیرون اون وقت از من طلبکاری و دلیل می خوای؟

خودت مگه نگفتی کمکم کن و من رو از اینجا ببر بیرون؟

پس‌ الان چته دختر جون؟



پوزخندی زدم، تکیه ام رو به صندلی زدم و جواب دادم:

ببین پسر جون با احمق طرف نیستی خب؟

اول پا شدی اومدی اونجا؟ من صدات زدم خواستیم فرار کنیم نشد، اوکی؟

خب تا اینجا درست، ولی بعدش چرا باز برگشتی؟

هیچ آدم عاقلی وقتی می دونه اگه بره جایی که جونش در خطره پاشو اونجا نمی ذاره.

ولی تو گرفتی اومدی، دانیالو آوردی و کمکم هم کردی، تازه با ماشین هم رفتی دانیال رو آوردی.

هیچ کدوم از این کارها رو یک آدم عاقل واسه ی کسی که حتی نمی شناستش نمی کنه!

لبخندی روی لب هاش نشست و در همون حالت گفت:

تو فکر کن من عاقل نیستم، نمی شه؟

نفس عمیقی کشیدم و سعی داشتم خونسردیم رو حفظ کنم تا نرم با مشت توی صورتش بزنم که انقدر پرویی نکنه!

حدسم درست بود، یک جای کار می لنگید وگرنه اینطور طفره نمی رفت و رک و پوست کنده جوابم رو می داد.

اخم هام رو درهم کشیدم:

داری طفره میری معلومه.

خونسردانه نگاهم کرد و عکس العملی نشون نداد:

تا حالا چیزی به اسم‌ حس انسان دوستانه شنیدی؟ فکر کن از روی اون این کار رو کردم.

از روی صندلی بلند شدم، کف دستم رو محکم روی میز کوبیدم و با جدیت گفتم:

من می دونم تو یک ریگی به کفشت هست!

نمی گی ولی من می فهمم بشین و نگاه کن هنوز منو نمی شناسی!

لبخندی زد، از روی صندلی بلندشد، توی چشم هام زل زد و باصدای آرومی گفت:

حتی فکرش رو نمی کنی که من چقدر می شناسمت!

نگاهم متعجب شد، ولی ظاهرم رو حفظ کردم و پرسیدم:

منظورت چیه؟

پوزخندی زد و جوابی نداد، دوباره روی صندلی نشست و فنجون قهوه اش رو دوباره توی دستش گرفت‌.

نگاه کوتاهی بهش انداختم و با عصبانیت از کافه خارج شدم.



ذهنم رو بدتر درگیر کرده بود!

این طرز حرف زدن وجواب دادن هاش خیلی روی عصاب بود، خیلی!

romangram.com | @romangraam