#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_27
این چطور امکان داشت؟ انقدر زود فرار کرد؟
پوزخندی روی لب هام نشست، بزدل های ترسو پس غلط می کنید می آید وقتی نمی تونید یک دقیقه هم بمونید.
دوباره نگاه سراسری به فضای پارک انداختم و دوباره داخل اتاق شدم. بلند کردن خواستم لباس هارو دربیارم که صدای شکستن چیزی از بیرون امد.
اخمی کردم و زیرلب غریدم:
این دیگه چه بازی ایه؟
با عصبانیت از اتاق خارج شدم و به اطراف نگاه کردم ولی باز هم کسی رو ندیدم!
خواستم دوباره برگردم که تکون خوردن چیزی پشت درخت توجهم رو جلب کرد، یکم جلوتر رفتم و درست پشت سرش ایستادم،
حضورم رو حس کرد و نیم رخ به طرفم برگشت که نگاهم متعجب شد، باز هم دنا؟
کامل به طرفم برگشت، جسورانه توی چشم هام زل زد و با پوزخند گوشه ی لبش گفت:
به به انسان روح نما.
نه مثل این که این دختر از رو نمی رفت. وقتی فرار کرد برگشت دوباره اش چی بود؟
با عصبانیت بازوش رو گرفتم و به خودم نزدیکش کردم و غریدم:
واسه چی باز اینجایی؟ از جونت سیر شدی؟
لبخند عمیقی زد و گفت:
می خوای بگی می کشیم؟
مگه خودت نگفتی کسی رو نکشتی زیرش میزنی؟
چطور وقتی می دونست اینجا می تونم هربلایی سرش بیارم اینطور جسورانه صحبت می کرد؟
فشار محکمی به بازوش آوردم و گفتم:
از اینجا برو دیگه ام اصلا نیا.
نذار کاری رو بکنم کهنمی خوام.
-نمیرم.
متعجب نگاهش کردم که ادامه داد:
تا بهم نگی واسه چی اینکار رو می کنی نمی رم.
می خوای منو ببند به اینجا، هرکاری دوست داری بکن ولی نمی رم فقط با مرگم می تونی از دستم راحت شی.
اخم هام رو درهم کشیدم و باصدای تقریبا بلندی گفتم:
تو مشکلت چیه بچه؟
چی از جون من میخوای دِ گمشو برو از اینجا.
ولی باز هم جسورانه و با لبخند نگاهم می کرد.
دست آزادش رو بالا آورد و قبل از اینکه بفهمم می خواد چکارکنه ماسک رو از روی صورتم کشید:
خود واقعیت باش وبامن دعوا کن. زیر اون ماسک قایم نشو، با این کارت شبیه ترسو ها میشی.
اخم هام بیشتر در هم رفتن و با لحن کاملا جدی گفتم:
توی کارهای من اصلا دخالت نکن، شیرفهم شدی یا نه؟
انقدر محکم و بلند گفتم که یک لحظه...فقط برای یک لحظه ترسی توی چشمهاش نشست ولی سریع رفع شد و به همون حالت جسورش برگشت؟ سرش رو زیر گوشم برد و آروم زمزمه کرد:
من توی کارهای تو دخالت نمی کنم کاری رو می کنم که دلم می خواد.
و آروم ازم فاصله گرفت و همون طور که توی چشم هام خیره بود گفت:
می بینمت.
و خواست ازم دور شه که بازوش رو محکم گرفتم، به طرف خودم برش گردوندم و با جدیت و خشم گفتم:
دنا، فقط یک بار دیگه تاکید می کنم، یک بار دیگه اینجاها پیدات بشه تضمین نمی کنم سالم از اینجا بری بیرون.
romangram.com | @romangraam