#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_22
دستش رو توی موهاش کشید:
هیچی، به تو مربوط نیست.
تک خنده ی عصبی کردم:
اگه به من مربوط نیست چرا گفتی؟
-از دهنم پرید.
-حالا هم لطف کن بقیش از دهنت بپره.
با عصبانیت به سمتم امد و انگشت اشاره اش رو جلوی صورتم گرفت:
دو بار باهات خوب رفتار کردم دور برت نداره، انقدر هم به پرو پای من نپیچ فهمیدی؟
دستم رو روی سینه اش و به عقب هولش دادم و در همون بین گفتم:
برو بابا، من روهم تهدید نکن از تو یکی نمی ترسم.
-اشتباه می کنی باید بترسی.
ودو قدم برداشت و بهم نزدیک تر شد،
باصدای بلندی گفتم:
از من فاصله بگیر.
سرجاش ایستاد، نگاه چپی بهم کرد و زیر لب گفت:
دختره ی دیوونه.
و صدای آهنگی که بیشتر شبیه آژیر بود از گوشیش توی اتاق پیچید من رو از جا پروند باصدای متعجبی گفتم:
این صدای چیه؟
درحالی که کلافه دور خودش می چرخید گفت:
لعنتی لعنتی!
سپس عجولانه رو به من ادامه داد:
ماسک صورتم ماسک کجاست تو ندیدیش؟
سرم روبه نشونه ی منفی تکون دادم:
این صدای چیه؟ چرا انقدر هول شدی؟
بدون این که جوابی بهم بده خم شد، دستش رو زیر تخت کرد و ماسکش رو بیرون کشید؛ لباس سفید بلندش رو چنگ زد و بدون اینکه در رو ببنده از اتاق بیرون رفت.
با تعجب ابروهام رو بالاانداختم،
اینطور که من فهمیدم یعنی هرکسی که وارد اینجا میشه گوشیش بهش هشدار می ده؟ اما چه طوری؟
با تردید به سمت در رفتم و آروم آروم از اتاق خارج شدم، باقدم های بلند جلوتر رفتم و بادیدن قامت راستین خواستم از پشت سر بهش نزدیک بشم که صدای جیغ بلندی در فضا پیچید.
زیر لب گفتم:
یک قربانی دیگه، یعنی اینم کشت؟
یا فرار کرد؟
وقتی دیدم راستین ماسکش رو برداشت و داره به این سمت می آد سریع به سمت اتاق دویدم و روی تخت نشستم.
وارد اتاق شد و کلافه ماسک رو روی تخت پرتاب کرد؛ دست به سینه شدم و با لحن طعنه داری گفتم:
چی شد؟ این یکی رو هم کشتی یا فرار کرد؟ با این چیزی هم که روی گوشیت هست، ماشالله معلومه هیچ کدوم رو هم نمی خوای از دست بدی!
نگاه خشمگینش رو بهم دوخت و با حرص غرید:
توزیادی داری رو عصاب من رژه میری!
این رو هم تو مغزت فرو کن که من کسی رو نکشتم.
ابروهام رو بالاانداختم:
romangram.com | @romangraam