#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_20
-توی کار من فوضولی نکن، به نفع خودته.
زیر لب موزی نثارش کردم و روم رو ازش برگردوندم.
کلی سوالات مختلف ذهنم رو درگیر کرده بود واسه چی اینکار رو می کرد؟
خانواده اش کجا بودن؟
ولی جوابی برای هیچکدوم نداشتم،
نگاهم که به پام خورد آروم تکونش دادم که ببینم درد دارم یا نه، با درد تقریبا خفیفی که در پام پیچید ترجیح دادم که دیگه این حتی برای امتحان هم این کاز رو نکنم، همین که از هوش نرفته بودم خودش خیلی بود!
نگاهم رو به راستین که روی تخت دراز کشیده بود دوختم و گفتم:
کی من رو می بری اون خونه که برم حموم؟
نگاه متعجبش رو بهم دوخت و گفت:
تازه سه روز پیش بردمت، باز چی حمومه؟
اخمی کردم:
انتظار نداری که هفته ای یک بار برم حموم؟
شونه ای بالا انداخت و گفت:
به من چه! خونه ی خاله ات نیست که!مجبوری هفته ای یک بار بری!
با حرص نگاهش کردم:
خیلی نفرت انگیزی.
جوابی بهم نداد و پشتش رو بهم کرد،
نفس کلافه ام رو بیرون دادم،
این دیگه چه وضعی بود؟
سه روز پیش چشمام رو با یک پارچه بست و دست و پا بسته توی ماشین انداخت.
وقتی چشم هام رو باز کرد که توی یک اتاق بودم که بهم گفت دوش بگیرم و سریع بیام بیرون.
انقدر غر زدم که لباسی ندارم، کارتم رو از کیفم گرفت و داد به یک نفر که برام یک دست لباس بگیره که تا به قول خودش صدام بریده شه.
دلم گرفته بود دیگه کیمیایی نبود که باهاش حرف بزنم و غر بزنه.
خانواده ای نبود که باهاشون دعوا کنم، خیلی تنها بودم، هیچکس کنارم نبود و الان قدر خانواده ام رو می دونستم ولی انگار دیر بود.
معلوم نبود تا کی اینجا موندگار بودم انگار هیچ راه فراری هم نبود!
**************
باصدای ضربه های محکمی که به در می خورد چشم هام رو باز کردم و با شتاب روی تخت نشستم، صدای پسری توجهم رو جلب کرد:
دختر هنوز اون تویی؟
سریع از روی تخت بلند شدم و پشت در ایستادم و گفتم:
تو کی هستی؟
-من همون دیروزی ام که اومدم و گفتی فرار کنم، اسمم شایانه.
حس کردم پاهام سست شدند، همیشه با شنیدن اسمش زانوهام سست می شدند و دیگه عادت کرده بودم.
باصدای ضعیفی گفتم:
برای چی اومدی اینجا؟ از اینجا برو.
-می خوام کمکت کنم احمق، شماره ای چیزی از خانواده ات بده فردا با یکیشون می آم فراریت میدم.
چشم هام برق زدن چرا به فکرخودم نرسید؟ باید قبل ازاینکه راستین برسه انجامش می دادم.
شماره ی اولین کسی که به ذهنم می رسید یعنی دانیال رو دادم که گفت:
romangram.com | @romangraam