#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_15
دستش از حرکت ایستاد و پوزخندی زد:
آدم ربا؟
من آدم ربا نیستم خودت باپای خودت امدی اینجا، ولی مهربون؟
نه می تونم بگم نیستم و نه هستم؛ چون رفتار من بستگی به طرف مقابل داره.
ابرویی بالاانداختم و زیر لب موزی نثارش کردم.
صدای بلندش در اومد:
اشتباه گرفتی اونی که موزیه تویی.
فعلا هم دست از فحش دادن به من بردار بیا یک چیزی بخور با فحش دادن سیر نمی شی، مثل اینکه خیلی نرم برخورد کردم پرو شدی.
اخمی کردم، کنارش ایستادم کمی مکث کردم و با تردید لقمه ای برای خودم گرفتم.
اون هم بی توجه به من مشغول خوردن شد و لیوان چای رو جلوم گذاشت.
نیم نگاهی بهش کردم و انگشتام رو دور لیوان حلقه کردم تا گرماش بهم منتقل شه.
هرروز یک سازی می زد؛ یک روز خشک و بد اخلاق، یک روز هم تقریبا نرم البته تو این دوروز که اینطوری بود شایدم امروز خیلی شارژ بود!
بعد از اینکه به اندازه کافی سیر شدم، ظرف ها رو همون جا گذاشتم و دوباره روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم.
واقعا اینجا کسل کننده بود و حوصلم سر رفته بود! خواب زیاد رو هم دوست نداشتم، کاش می شد از اینجا بیرون می رفتم.
بادیدنش که داشت از در خارج می شد باصدای بلندی گفتم:
کجا می ری؟
به طرفم برگشت، یک دستش رو توی جیب شلوارش فرو کرد:
باید به تو جواب پس بدم؟
درضمن ظرف هایی که توش نوش جان کردی رو بگیر بشور، مهمونی نیومدی که!
شونه هام رو بالا انداختم:
نه، فقط اگه یکی اومد چطوری می خوای بترسونیش؟
پوزخندی زد:
تو نگران نباش، یکی از صد متری اینجا بگذره من می فهمم، در ضمن هرکی از در اینجا بیاد تو به من خبر می رسه، اوکی؟
جوابی بهش ندادم که از در بیرون رفت و قفلش کرد.
*******************************************
دیگه داشتم از اینجا موندن دیوونه می شدم، هر روز روز هام تکراری و بی معنا بودن و هیچ کاری برای انجام دادن نداشتم.
راستین هم هر روز بیرون می رفت وشبش برمی گشت، کسی هم تاحالا وارد اینجا نشده بود که بخواد بترسوندش. با شنیدن صداش از فکر خارج شدم:
چیه؟باز رفتی تو افق؟
اخمی روی پیشونیم نشست و با لحن خشکی گفتم:
بتوچه! چرا دست از سرم برنمی داری؟
سرت تو کار خودت باشه.
سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد:
بی لیاقتی دیگه، لیاقت نداری بخوام ازت حتی یک سوالم بپرسم.
کنترلم رو از دست دادم و باصدای بلندی گفتم:
بی لیاقتی من به توچه؟ آخه به توچه؟
به سمتم امد و با اخم غلیظی گفت:
به هیچ، صدات رو واسه من بالا نبر.
زیرلب گفتم:
romangram.com | @romangraam