#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_11

بازت کنم که چی؟ بری همه چیز رو به همه بگی؟ نیومده کارمو خراب کنی و بشی بلای جونم؟

دوباره صندلی رو تکون دادم:

معلومه که می رم و می گم! چی فکر کردی؟

می ذارم بقیه رو هم بکشی یا دیوونه کنی؟

پوزخندش عمیق تر شد:

نمی ذارم این همه زحمت هام رو یک روزه به باد بدی!

خربزه خوردی پای لرزش هم بشین!

با ناباوری و عصبانیت نگاهش کردم وپرسیدم:

یعنی چی؟ میخوای تاآخر من رو اینجا بسته نگه داری؟

با جدیت و خونسردی جواب داد:

اگه لازم باشه آره.

نه حق این یک کار رو دیگه نداشت!

با خشم نگاهش کردم:

تو خیلی غلط کردی!

اسمتم نمی دونم بهت‌ یک چیزی ببندم!

از عصبانیت به نفس نفس افتاده بودم، به خاطر تقلاهام موهام روی صورتم ریخته بود.

مثل اینکه از عصبانیت من خوشش امده بود:

اولا دقت کن چی از دهنت بیرون می آد و دوما راستین، اسمم راستینه‌.



-مگه من اسمت رو پرسیدم که می گی؟

-اسم منه نه؟پس هروقت بخوام می گم برام مهم نیست طرف مقابل بپرسه یا نه!

چپ‌چپ نگاهش کردم، چقدر که این آدم پرو بود!

-چقدرم که بهت می آد! راستین، اسمت رو باید دروغین می ذاشتن.

چون یک آدم متقلب و روانی هستی!

ابروهاش رو بالا انداخت و باجدیت گفت:

یواش دختر گازت رو گرفتی رفتی جلو؟

هیچی بهت نمیگم دیگه پرو نشو!

وای! این آدم زیادی پرو و غیر قابل تحمل بود.

با حرص نگاهش کردم:

اونی که رو داره تویی! زیادی هم پرویی! فقط کافیه از اینجا خارج شم، چنان بلایی سرت میارم که حض کنی!

در حالی که به سمت در می رفت گفت:

اگه خارج شی!

سپس در رو باز کرد تا از اتاق بیرون بره.

صبرکن ببینم این الان می خواست بره پس من چی؟

من باید تا صبح دست و پا بسته اینجا سر می کردم؟

قبل اینکه در رو ببنده باصدای بلند خطاب قرارش دادم:

داری کجا‌ می ری تو؟

من رو می خوای با این وضع بذاری اینجا و بری؟

نفس کلافه ای کشید ودوباره داخل شد:

چقدر سروصدا میکنی تو! دهنتو هم باید ببندم؟

romangram.com | @romangraam