#بلای_جون_پارت_53
بعد از نشستن من تو ماشین شهاب حرکت کرد.
به ساعت نگاه کردم هفت و نیم بود؛ پوف الان چه وقت حرکت بود آخه؟
به سمت شهاب برگشتم و گفتم:
_ من حوصله ام سر رفته یه آهنگی بزار لاقعل خوب!
شهاب دستش و به سمت ضبط ماشین برد.
بعد از چند دقیقه آهنگ قشنگی پخش شد.
سرم و به شیشه ماشین تکیه دادم و به بیرون چشم دوختم.
شب دیر خوابیده بودم و صبح زود بیدار شده بودم بخاطر همین خوابم می اومد.
چشم هام و بستم و بعد از چند دقیقه خوابم برد.
با تکون های که می خوردم به زور لای یکی از چشم هام رو باز کردم.
با دیدن شهاب که با لبخند داشت نگاهم می کرد سیخ سر جام نشستم و چشم غرره ی بهش رفتم که باعث شد با چشم های گرد شده نگاهم کنه.
با دیدن نگاهش یک چشم غرره ی دیگه بهش رفتم و گفتم:
_ چیه، چرا همچین نگاهم می کنی ؟
شهاب همونطور متعجب که داشت نگاهم می کرد گفت: هیچی؛ بچه ها رفتند تا یه چیزی بخورند پیاده شو بریم داخل.
از آینه ماشین به خودم نگاه کردم و بعد از مرتب کردن شالم از ماشین پیاده شدم و با شهاب به داخل رستورانی که بچه ها از قبل داخلش نشسته بودند رفتیم.
همه سر یک میز نشسته بودند و داشتند باهم صحبت می کردند.
اولین نفری که متوجه ما شد کیمیا بود که با شیطنت گفت: بفرماید خانم تنبل هم بلاخره تشریف آوردند.
با این حرف کیمیا همه خندیدند و به سمت ما برگشتند.
چشم غرره ی به کیمیا رفتم و گفتم:
_ چیه خوابم می اومد دیگه تو که نزاشتی تا صبح بخوابم.
کیمیا نیشش و باز کرد و با خنده گفت: تقصیر من شد حالا؟
نچ و نچی کردم و به سمت جای خالی کنار آشوان رفتم و نشستم.
بعد از نشستن ما گارسون اومد و سفارش های ما رو گرفت.
گارسون که رفت خودم و عصبی نشون دادم و به سمت آشوان برگشتم و گفتم:
_ حالا من و جا می ذاری دیگه؟
آشوان با این حرفم به سمتم برگشت و با خنده گفت: تقصیر من نبود؛ ماشین پر شد تو هم نبودی فکر کردم با احسان اینا رفتی.
چشم غرره ی رفتم و نگاهم و به صورت قهر به سمت دیگه ی برگردوندم که با شهاب چشم تو چشم شدم.
اخمی کرده بود و داشت نگاهم می کرد.
وا این چرا همچین می کنه؟
بیخیالی به خودم گفتم و به سمت دیگه ی برگشتم.
****************
با توقف ماشین جلوی ویلا زود از ماشین پایین پریدم و بعد از برداشتن چمدونم با دو به سمت خونه رفتم.
می خواستم بهترین اتاق و خودم بردارم.
آشوان همین که در و باز کرد خودم و داخل انداختم.
کیمیا هم به دنبالم بدو اومد داخل؛ چشم غرره ی بهش رفتم و ازش جلو زدم و به سمت طبقه ی بالا رفتم.
زود زود نگاهی به اتاق ها انداختم و آخر بزرگ ترین اتاق و که رو به دریا هم بود انتخواب کردم.
دکوراسیون اتاق به رنگ بفش و سفید بود.
با ذوق خودم و روی تخت دو نفره ی بنفش رنگ داخل اتاق انداختم.
romangram.com | @romangram_com