#بلای_جون_پارت_3

بعد از اینکه چند تا نفس عمیق کشیدم شماره ی شهاب رو گرفتم.

چند بوق خورده بود که جواب داد: بفرمایید؟

با شنیدن صدای شهاب زود جواب دادم:

_ الو دایی جونم منم.

شهاب خنده ی کرد و گفت: چی شده وروجک؟

از کجا زنگ می زنی؟

یک دفعه صداش نگران شد و گفت: شیرین اتفاقی افتاده؟

با دست پاچگی جواب دادم:

_ نه...نه...چیزی نشده...یعنی...ام یعنی چیزه...

شهاب سریع گفت: بگو ببینم چی شده دختر نصف جونم کردی اتفاق بدی افتاده؟

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

_ نه اتفاقی نیفتاده

بعد از تموم شدن حرفم جواب داد: خوب بگو ببینم چی شده؟

پوست لبم و با دندونم کندم و گفتم:

_ اوم می گم کجای؟

شهاب کلافه گفت: از اداره الان در اومدم دارم می رم خونه

زود گفتم:

_ نه، نه خونه نری ها

شهاب با صدای متعجبی گفت: چرا آخه برای چی نرم؟

بدون مقدمه گفتم:

_ خانم اعتباری گفت باید اولیات بیاد اگه بابام می فهمید من و زنده نمی ذاشت من و...





بعد از اینکه جریان رو به شهاب گفتم کمی غرغر کرد و گفت که کی بیاد.

به ساعت نگاه کردم و گفتم:

_ امروز که نمی شه، ولی فردا باز با این دبیر کلاس داریم؛ زنگ دوم اون وقت می تونی بیای؟

شهاب: آره مشکلی نیست.

خندیدم و گفتم:

_ عاشقتم دایی جونم.

شهاب با صدای که سعی می کرد توش خنده نباشه گفت: کم زبون بریز دختر جون

خنده ی آرومی کردم و گفتم:

_ ام می گم...

پرید وسط حرفم و گفت: می دونم به کسی هم چیزی نمی گم و بین خودمون می مونه خوب امر دیگه ی؟

خندیدم و گفتم:

_ هیچی دیگه من برم.

با خنده از شهاب خدا حافظی کردم و بعد از قطع کردن تماس با نیشی باز سریع از اتاق خارج شدم.

زنگ خورده بود برای همین به سمت کلاس رفتم.





**********





" پریسا "





بلاخره اون روز هم تموم شد و من تونستم از مدرسه بیرون بیام.

نمی دونم من که از مدرسه خوشم نمیاد پس چطوری اومدم این رشته؟

خدا داند...

بی خیال فکر کردن شدم و پام رو روی پدال گاز فشار دادم و با سرعت زیادی سمت خونه روندم.





جلوی در که رسیدم در و با ریموت کردم و وارد حیاط بزرگ خونه شدم؛ ماشین رو پارک کردم و بعد از برداشتن کلیید پیاده شدم و به سمت در خونه رفتم.






romangram.com | @romangram_com