#بلای_جون_پارت_18

برگشتم و به راهی داشتم می رفتم نگاه کردم.

اصلا داشتم کجا می رفتم؟

مگه من می دونم کجاست که همینطور سرم و انداختم پایین و دارم می رم؟

پوف بیخیال.

رو به شهاب گفتم:

_‌ من نمی دونم کجاست همینطوری داشتم شانسی می رفتم.

با دستش سمتی که سرویس قرار داشت و نشون داد.

تشکری کردم و به همون طرف رفتم.





وقتی کارم تموم شد از سرویس بیرون اومدم شیرین رو دیدم.

مثل همیشه الکی برای خودش شاد بود؛‌ به طرفم اومد و گفت:‌ سلام خوبید؟...خوشید؟‌...سلامتید؟

داشت همینطور ادامه می داد دیدم اگه جلوش رو نگیرم همش می خواد حرف بزنه گفتم:

_ یکم آروم تر بزار جواب بدم آخه.

با این حرفم نیش همیشه بازش رو باز تر کرد و سرش رو تکون داد.

منتظر من موند تا جوابش رو بدم.

سرم رو با تاسف تکون دادم و گفتم:

_ بله هم خوبم، هم خوشم و هم سلامتم.

ادامه دادم؛ خب کاری داشتی؟

با این حرفم شیرین دست پاچه گفت: آره.

سرم و تکون دادم و گفتم:

_‌ خب کارت رو بگو دیگه.

شیرین: من با شهاب اومدم تا برم دست شویی ولی وقتی اومدم پیداش نکردم خواستم بپرسم ندیدینش؟‌

متعجب نگاهش کردم و گفتم:

_‌ شهاب؟‌

با این حرفم نیشش رو بست و با دست پاچگی گفت: آره دیگه داییم.

متعجب سرم رو تکون دادم و گفتم:

_ چرا همین الان اونوری بود.

با دستم اونطرف رو نشون دادم و خودم اونجا رو نگاه کردم که دیدم نیست.

شیرین سرش رو تکون داد و گفت: باشه ممنون من دیگه برم.

به سلامتی گفتم و خودم هم به طرف کوپه به راه افتادم.





داشم در کوپه رو باز می کردم که دیدم شهاب از اون ته داره میاد.

مثل جن می مونه هی غیب می شه هی پیدا می شه.

با لحن بی تفاوتی گفتم: آقا شهاب شیرین دنبالتون می گشت.

همون طور که سرش پایین بود و به این سمت قدم بر می داشت چشم هاش رو بالا آورد و گفت: کجا بود؟

منم شونه بالا انداختم و گفتم:

_ تا یک دقیقه پیش اینجا بود الان نیست.

خیلی آروم زیر لب ادامه دادم مثل جن می مونید هر دو تا تون یک دفعه غیب می شید یک دفعه ظاهر می شید.

با صدای شهاب که می گفت: از کجا کشف کردی ما مثل جنیم خانم آدم؟

چشام اندازه چشم های گاو شد البته بلانسبت چشم های ناز من.

با شک نگاهش کردم؛ عجب گوش های تیزی داشت.

اصلا فکر نمی کردم صدای زیر لبی و آروم من و بشنوه واقعا چه فولی شد.

شهاب که چشمای گرد شده ی من و دید دستی به لباش که معلوم بود می خواد به لبخندی باز بشه کشید.

اومد حرفی بزنه که

یک پسر که نه یک خانم نمای تیغ دار و اوا خواهری از کوپه ی بغلی بیرون اومد.

من و که دید با اون صدای لوس و کشیده که ناز صداش روی عشوه های هر دختری رو های و کم کرده بود گفت: جون چه چشمای نازی داری تو خوشکله

من که چندشم شده بود از سر و وضعش.

اون پراهن مانتو نما و اون شلوارش که نزدیک به افتادن بود و معلومه حسابی جاذبه ی زمین روش تاثیر گذاشته.

ایشی گفتم و روم رو به سمت شهاب برگردوندم که ای کاش گردنم می شکست و بر نمی گشتم.

دلم هری ریخت.

چشم هاش یک دست سرخ شده بود و صدای دندوناش رو من هم می شنیدم.

طوری که انگار داره خرخره ی پسره رو می جو.


romangram.com | @romangram_com