#بلای_جون_پارت_11
محیا رو که رسوندم به سمت مدرسه روندم.
به لطف سرعت زیادی که داشتم فقط پنج دقیقه دیرم شده بود.
وارد سالن مدرسه که شدم به سمت اتاق دبیران رفتم.
هنوز چند تا دبیر داخل اتاق بود که سلامی بهشون دادم که با خوشرویی جوابم رو دادند.
مغنه ام رو جلویی آیینه درست کردم و با بقیه دبیر ها از اتاق خارج شدم.
جلوی در کلاس که رسیدم ازشون جدا شدم و به داخل کلاس رفتم.
همه سر جاهای خودشون نشسته بودند و ساکت مشغول خوندن کتاب هاشون بودند.
سر جای خودم که نشستم بعد از حضور غیاب درس رو شروع کردم.
زنگ که خورد بعد از جمع کردن وسایل هام به طرف اتاق دبیران به راه افتادم.
چند دقیقه ی می شد که داخل اتاق بودم که خانم لطفی وارد اتاق شد.
بعد از سلام و احوال پرسی خبر اوردوی یک هفته ی رو به مقصد مشهد داد.
با شنیدن این حرف دهنم از تعجب باز موند!
الان چطوری شد اینطوری شد؟
واقعا این خوده خانم لطفیه؟
با صدای خانم لطفی از فکر بیرون اومدم.
خانم لطفی: چون هم راه دوره حتما باید با یک بزرگتر بیان!
با این حرف خانم لطفی کمی از تعجبم کم شد.
با گفتن اینکه مهلت ثبت نام تا آخر این هفته هست و یک توضیح کوتاه اتاق رو ترک کرد.
زنگ کلاس چند دقیقه ی می شد که خورده بود بخاطر همین چایی رو که برای خودم ریخته بودم زود سر کشیدم و به همراه بقیه دبیر ها از اتاق خارج شدم.
خبر اوردو رو به بچه ها داده بودم و بخاطر همین پچ پچ هاشون بالا رفته بود.
داشت صداشون بلند ترمی شد که روی میز زدم و گفتم:
_ ساکت باشید و این حرف ها رو برای زنگ تفریح نگه دارید.
تا زنگ خورد صدا هاشون بالا رفت.
بدون توجه به صدا های بچه ها از کلاس خارج شدم داشتم از کنار بچه ها رد می شدم که با شنیدن اسم شهاب سرعتم قدم هام ناخوادگاه کم شد.
دختر اولی: یعنی شهاب هم میاد؟
وای اگه بیاد چی می شه...
دومی: توهم کشتی ما رو این شهاب؛ اون دیگه کیه؟
دختر اولی: شهاب بزرگمهر دیگه دایی یکی از سال آخری ها
دومی: اوه اون و می گی آره بیاد خوب می شه؛ ولی می دونی که به دخترا محل سگم نمیده تازه شیرین گفته زن داره!
اولی: اون بیاد...
با دور شدن ازشون دیگه چیزی نشنیدم.
یعنی درباره اون دراز داشتن حرف می زدند؟
وای یعنی شهاب زن داره؟
اصلا به من چه آخه؟
با وارد شدن به اتاق دبیران دیگه بهش فکر نکردم.
به طرف اولین جای خالی رفتم و با خستگی خودم رو روش پرت کردم.
خانم امیدی که کنارم بود رو به من گفت: به این اوردو شما هم میاید؟
romangram.com | @romangram_com