#آوا
#آوا_پارت_8
: خوب چطوری شادمهر
آزیتا با پا زد بهم ولی من به عکس العملش محل ندادم و به شادمهر نگاه کردم
شادمهر : می خواهم با خانواده مزاحمتون بشم
: که چی بشه
شادمهر خندید : آوا من گذاشتی سرکار
: نه چرا شما رو سرکار بزارم
آزیتا سرش انداخته بود پایین و هیچی نمی گفت شادمهر بهش نگاهی کرد : من به خواهرتون علاقه دارم
: فکر کنم دیگه اینجاش به من مربوط نمیشه بهتر به عهده بزرگترها بگذارید .
شادمهر : خوب شما اگه لطف کنید شماره منزل و به من بدید ممنون میشم
: باشه ایراد نداره
آزیتا : آوا
شادمهر به آزیتا نگاهی کرد بعد به من
: آزیتا جون شادمهر می تونه امتحان کنه همین الآنم که جلوی گلوی تو رو نمی گیرند که بهش جواب بدی باید فکرها تو بکنی اگه موافق بودی جواب میدی .
شماره خونه رو به شادمهر دادم اونم سریع از جاش بلند شد : مرسی آوا برات جبران می کنم خداحافظ ، آزیتا خانم با اجازه
شادمهر خوشحال و خندان رفت آزیتا به من نگاهی کرد : میدونی چند وقت داره میدوه تا من شماره منزل و بهش بدم
: کار بدی کردی خواهر من مردم و که نباید سرکار بزاری یا رومی روم یا زنگی زنگ
آزیتا : خدا خفت کنه آوا
خندیدم : چرا عزیزم از اینکه یک نفر خوشحال کردم
آزیتا : غیر از شکوفه کسی در مورد زندگی ما نمی دونه نمی خواهم زندگیم تو دهن مردم بیافته
: آزیتا شادمهر این طوری نیست خاطرت جمع
آزیتا : مثل اینکه ازش خوشت اومده
: دروغ بهت نمیگم فرد ایده عالی برای تو
romangram.com | @romangraam