#آوا
#آوا_پارت_53



فریبرز : خوب این و بگو


: فریبرز ممنون امشب خیلی بهم کمک کردی


فریبرز : خواهش می کنم این شد دو به صفر


: یک روز حتماً جبران می کنم


فریبرز : ببینیم و تعریف کنیم .


با فریبرز خداحافظی کردیم ، علی من و مهتاب و گذاشت خونه ما آروم از پله ها رفتم طبقه دوم که رسیدم مامان در باز کرد : تا این موقع کجا بودی ؟


: سلام مامانی خوبی


مامان : خود تو لوس نکن


مهتاب : سلام خانم ترابی خوب هستید


مامان : سلام مهتاب جون خوبی عزیزم مامان و بابا خوبند


مهتاب : بله سلام دارند خدمت تون


مامان : سلامت باشن


: دیدی که کجا بودم با مهتاب و علی


مامان : و اون پسر دیگه


لبخندی زدم و تو دلم به آزیتا دهن لغ فحش دادم : فریبرز دوست علی پسر خیلی آقایی یک روز حتماً باهاتون آشناش می کنم


مامان : هر چی زود تر بهتر


: مامان دوست علی من بهش بگم بیا خونه ما مامانم می خواهد باهات آشنا بشه بعد اون فکر بدی نمی کنه


مامان به من نگاهی کرد : چرا باید فکر بدی بکنه


چشم هام باز تر کردم : مامان برم به فریبرز بگم بیا مامانم می خواهد تو رو ببینه ، بعد با خودش فکر نمی کنه شاید من بهش نظر داشته باشم


مامان سرش و تکون داد : خوب باید ازش تشکر کنم که امشب شما رو شام داده


: فریبرز شام نداد ؛ علی حساب کرد می خواهی علی رو دعوت کنم



romangram.com | @romangraam