#آوا
#آوا_پارت_33

: این چش بود علی ، من کاری کردم بهش برخورد


مهتاب : ولش کن دختر خله


علی : نه آوا جون آزاده همین طوری


علی دستم و گرفت : بیا بریم بیرون


رفتم بیرون و کنار سروناز نشستم علی : این سرونازجون همکار من ، اینم آوا جون دوست صمیمی و چندین ساله مهتاب


سروناز : خوشبختم


: منم همین طور .


همه شام خوردند و کیک تولد و مهتاب آورد


یکی از پسرها : علی چه کیک قشنگی با مزه است سلیقه کیه ؟


مهتاب به من نگاه کرد علی هم نگاه اون و دنبال کرد : سلیقه آوا جون


همه ساکت شدند یکی دیگه از بچه ها : خوب بچه شعر تولد بخونین علی ببرش


سروناز به من نگاهی کرد و من به مهتاب ، اصلاً از جو خوشم نیومد همه حواس ها رفته بود به کادو باز کردن منم رفتم توی اتاق و پنجره رو باز کردم و به بیرون نگاه کردم .


زیاد نباید به این چیزها فکر کنی


: مثل اینکه تولدتون و خراب کردم


علی اومد کنارم : بعضی ها بی جنبه اند


: چرا بی جنبه


علی : وقتی یکی خوشگل نمی تونن تحمل کنند مخصوصاً اگه تو جمع همیشه فکر کنن از همه خوشگل ترند


: بهتر بری علی ممکنه سروناز جون ناراحت بشه


علی : اگه سرونازم مثل آزاده سطحی نگر باشه بهتر بره


: دوست ندارم باعث ناراحتیت بشم


علی : اینجا اومدی بیشتر ناراحتم می کنی بیا بریم بیرون خودت خوب می دونی با مهتاب برام هیچ فرقی نمی کنی ، این و نمی دونی


: چرا


romangram.com | @romangraam