#آوا
#آوا_پارت_29

: می خواهم به مهتاب کمک کنم ، علی سر کار نمی تونه کمکش کنه


شکوفه : باشه پس فردا شب می بینمت


بهش لبخند زورکی زدم : باشه


صورت مامان و بوسیدم و از خونه زدم بیرون : دختر پررو روش ماشاالله کم که نیست .


سر قرار رسیدم دیدم مهتاب منتظرم : سلام چی شده زود رسیدی


مهتاب : بدو آوا کلی کار دارم


: باشه


رفتیم خرید برای علی ادوکن خریدم ، مهتابم یک ساعت خرید سریع رفتیم خونه ، خونه نبود کاروانسرا بود ، قرار شد مهتاب خونه رو تمیز کنه و من سالاد الویه درست کنم .


: مهتاب فکر نمی کنی سالاد الویه کم باشه


مهتاب : چکار کنم


: کاش می دونستی چند تا مهمون داره از بیرون ساندویچ سفارش می دادیم ، تازه نوشابه هم نگرفتیم


مهتاب : باشه تو حالا کارت تو تموم کن ، منم چیزی از نمونده خونه تمیز بشه با هم میریم خرید و سفارش غذا میدیم


: باشه


ساعت یک بود که از خونه رفتیم بیرون و برای شب سوپ ، دو نوع ساندویچ برای بیست نفر سفارش دادیم و بهش گفتیم اگه بیشتر شد بهش زنگ می زنیم ، بقیه وسایل مثل چیپس ، پفک ، میوه و هر چی دیگه لازم داشتیم خریدیم داشتیم می رفتیم خونه : مهتاب کیک


مهتاب : خدا مرگم بده اصلی کاری و نگرفتیم .


وسایل و گذاشتیم خونه قرار شد مهتاب اونها رو آماده کنه و من با آژانس برم و زود بیام . بالاخره یک کیک گرد که وسطش چند تا قلب خوشگل داشت انتخاب کردم و زود اومدم خونه ساعت شش بود همه چیز آماده بود . اونقدر عرق کرده بودیم که سریع یک دوش گرفتیم و برای شب آماده شدیم مهتاب یک کت شلوار مشکی پوشید بهش می اومد ، منم سریع حاضر شدم توی آینه خودم و نگاه کردم لباس خوب بود ، یک پیراهن چرم مات که دامنش تا زانوم بود یقه اش انگلیسی بود آستینش کوتاه بود موهام صاف کردم و ریختم دور


به مهتاب نگاه کردم : مهتاب چقدر آرایش کردی داری خفه میشی یک کاسه بدم زیر صورتت بگیری


مهتاب : جدی خیلی زیاد شده


: بله ، فکر می کنی یک ماسک گذاشتن توی صورتت


یکم از آرایشش کم کرد ولی هنوز زیاد بود .


اونقدر غر زدم تا کم تر کرد .


همه چیز آماده بود کفش هام و پوشیدم


romangram.com | @romangraam