#آوا
#آوا_پارت_28



مهتاب : جدی میای


: آره از تو خونه موندن با شکوفه که بهتر


مهتاب : پس لباس ها تو بردار بیا


: باشه ، فعلاً


سریع بلند شدم یک دوش گرفتم و از توی کمد یک لباس برداشتم و گذاشتم توی پلاستیک ، بقیه چیزهای رو که نیاز داشتم گذاشتم و رفتم پایین


: مامان من دارم میرم پیش مهتاب شبم نمیام نگران نشو


مامان : خونه باباش و یا مامانش


: خونه داداشش


مامان : فکر می کنی


: مامان خاطرت جمع علی رو که دیدی مثل کبریت بی خطر


مامان لبش و گاز گرفت : آوا


: ببخشید ، فقط یکم به من پول میدن که براش کادو بگیرم


مامان : برای کی ؟


: تولد علی دیگه


مامان : یعنی شب مهمونی


: آره مامان دیگه


مامان : پس چرا درست نمیگی


: مامان دیرم شد دیگه


شکوفه و آزیتا اومدن تو آشپزخونه بهشون نگاهی کردم : سلام . مامان


مامان بهم پول داد : مراقب خودت باش


آزیتا : چرا از الآن میری



romangram.com | @romangraam