#آوا
#آوا_پارت_25
شکوفه برگشت سمتم و : آوا دوست داشتم همچین خونه ای دستم بود
ابروم بالا دادم : چرا ؟
شکوفه : از این که هر چی رو دوست داری تو این خونه گذاشتی
: فقط برای همین
شکوفه به اطراف نگاهی کرد : یک زندگی مستقل با این که با همه هستی ولی یک خلوت گاه خیلی خوبی داری
: اتاق تو هم که کوچک نیست
شکوفه : نه نیست ، ولی به مستقلی تو هم نیست
من حسرت چی می خوردم اون حسرت چی می خورد ، سرم و تکون دادم
شکوفه : آوا من از این عکست می خواهم
: می خواهی چکارش کنی شکوفه
شکوفه : خیلی ناز افتادی می دونی توی چشم هات انگار یک غم عمیقی همچین آدم و میگیره
خندیدم : عکاسش خوب بوده
شکوفه : همیشه من و مسخره می کنی
: من غلط بکنم
شکوفه : چرا می کنی می دونم که تو دلت مسخره ام می کنی
: تو دیونه ای شکوفه
شکوفه : فردا شب چکاره ای
: برای چی باز چه فکری تو سر شما دو تا هست که من بی خبرم
آزیتا خندید : هیچی
: ببین من شما دو تا رو از مامان ها تونم بهتر میشناسم بگید
شکوفه اومد رو به روم نشست : تو شکور دیدی دیگه
romangram.com | @romangraam