#آوا
#آوا_پارت_24
آزیتا : من قهوه می خواهم آوا
: پاشو درست کن
آزیتا : آوا قهوه تو خوشمزه میشه
: نصف شب اومدی ازم قهوه می خواهی خوب بی خواب میشین
آزیتا : الآنم بی خوابم فرقی نداره
قهوه درست کردم برای آزیتا و شکوفه
شکوفه : داشتی چکار می کردی
: آهنگ گوش می کردم
شکوفه به ضبط نگاهی کرد ، صداش و بیشتر کرد : این چیه گوش می کنی آوا دل آدم میگیره
: بهتر از روی تکرار برداری
شکوفه : اگه میشه خودت این کار و بکن
کنترل ضبط برداشتم آهنگ رد کردم : من آهنگ شاد ندارم منتظر آهنگ شاد نباشید .
شکوفه چند تا رو رد کرد تا رسید به آهنگ سکوت : این خوبه من دوست دارم
روزهای سخت نبودن با تو خلاء امید تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد هم نفسم شد سایه سردم
شکوفه و آزیتا شروع کردند به خوندن منم توی مبل فرو رفته بودم حالم اصلاً خوب نبود بعضی اوقات به آزیتا حسودیم می شد اون حداقل چهارسال با پدر بود ولی من چی از وقتی به دنیا اومدم مثل بچه یتیم ها بودم حتی یک بارم پدر بغلم نکرده بود .
آزیتا : آوا طوری شده
بهش نگاه کردم : نه چطور
آزیتا : فکر می کنم رو به راه نیستی
: چرا خوبم
شکوفه بلند شد رو به روی عکسم ایستاد : تازه گرفتی
فوتی کردم آزیتا لبخندی زد : اره شکوفه یک ماه ی میشه که گرفته
romangram.com | @romangraam